ضرب المثل های زیبای مازنی
«تا تِه دارْ دارْنِه وَلیکْ تهِ سلام دارْنِه علیک»
تا درخت زالزالک باغ تو بار دارد سلام تو هم جواب دارد.
کنایه: مردم ظاهربین تا زمانی با تو مراوده دارند که تو را مکنت و مال و مقامی هست.
«تاریکِ جا نیشْتِه روشنایی رِ پِنِه»
در تاریکی ایستاده و جای روشن را زیر نظر دارد.
کنایه: در سایهها حرکت میکند و با سیاست کارش را پیش میبرد و بدون هیاهو اوضاع را زیر نظر دارد.
«ترس زَنا دِشْتِه نونِ نَتُونِه پارِه کُنِه»
از ترس زنش و بدون اجازه او نمیتواند نانی را بر سر سفره تکه کند.
کنایه: نهایت ذلیلی مرد در مقابل زن است.
«تَشِه پِشْتْ خاک عَملْ اِنِه»
از آتش خاکستر فرو میریزد.
کنایه: چه بسیار افراد با اصل و نسبی که به اشخاصی سبکسر و پوچ مبدل شدند و چه بسیار نسل دونمایهای که به مقام و منصب رسیدهاند. اشاره است به اهتمام در راه خودسازی و تعالی خواهی انسان که ارتباطی با اصل و تبار انسان ندارد.
«تنها دُو هاکُرْدَنْ چَکِ چَرْم و جِرِبْ بُولارْدَنِ»
به تنهایی کوشش کردن و دویدن در واقع کفش و جوراب پاره کردن است.
کنایه: در کارهایی که نیاز به همکاری جمعی میباشد تلاش فردی کاری بیهوده است.
«تَنیرْ کِه گَرْمِِه وِینِه نون دَوِسَّنْ، سردْ بَوُو کِینْگَرَگْ وُونِه»
تنور داغ است باید نان را پخت، در صورت سردشدن، نان نیمپخته میشود و بخشی از آن هم به دیواره تنور میچسبد.
کنایه: اعمال انجام کار در موعد مقرر و گاهی حاضرجوابی لازم است در غیر این صورت با طی شدن زمانِ مناسب، دیگر انجام آن کار بیفایده است.
«تَیْزِه دِلِة کِرْکْ نَواشْ»
چون مرغی در معرکه تعزیه وارد نشو.
کنایه: در کاری که به تو مربوط نیست و حضور فیزیکی و گفتاری تو نامناسب است وارد نشو.
«جِنْجِرِ مِلْ بُو گُنِه مِنْ دارِ دوش گیرمِه»
اگر مطابق میل جنجر (نوعی گنجشک بسیار کوچک) باشد، درخت تنومند را به دوش بشکد.
کنایه: اگر کارها و مصالح طبیعی خارج از قانون و تقریر کائنات باشد هر کس بر حسب دامنه امیال خود میل به انجام تغییرات و کسب منفعت شخصی خود را دارد. البته هستی و زندگی بینظم و حدود و اندازه را مداومت نپاید.
«چَرْ کُرِسْ آشِ جُور پَلْ کُنِه»
چرا مانند آش ارزن میجوشی.
کنایه: چرا بیقراری و آرام نمیگیری و بازیگوشی میکنی.
«چُو رِ گیرْنِه دِزْبامْشی فِرارْ کُنِه»
چوب را میگیری گربه دزد فرار میکند.
کنایه: کسی که خطایی انجام داده و گناهکار است دائماً در گریز و ناآرامی است و بر حسب همان بیقراری گاهی جرم خود را ثابت میکند.
«حرفْ قیمتْ دارْنِه»
هر حرفی قیمتی دارد.
کنایه: قدر گوهر کلام را باید دانست تا بر سر هر بازار بیمقداری آن را حراج نکرد.
«حرفْ دَهَنِ دِلِه دُرِّ، دِرِه درْگاشی عالم پِرِه»
حرف تا در دهان گوینده هست چون دُرّ نهفته در صدف است. وقتی از دهان بیرون آمد در جهان پر میشود و بیارزش.
کنایه: حرف را باید در دهان چون درّی به عمل آورد آنگاه آن را عرضه نمود.
«خالی سَرِ سک نَچِکاتِِنِه»
سری که بیمغز و بیگوشت و فقط یک پارچه استخوان خالی است، سگ هم به آن پوزه نمیزند.
کنایه: اگر درایت و فهم نداشته باشی و یا از مکنت و مال برخوردار نباشی چون استخوان خشک جمجمهای هستی که مورد توجه سگ هم قرار نمیگیری.
«خدا بیامِرزِه مِرْدِه رِ، کَفن دَکُورْدِه زینّه رِ»
خدا مرده را بیامرزد که باعث شد زنده صاحب کفن شود.
کنایه: به واسطه فوت کسی، بسیاری به واسطه ارث، دیه و … به نان و نوایی میرسند.
«خَرْ نَیی وِ بارِه دَوسِّه»
هنوز خر را ندیده بار و بنه آن را بست.
کنایه: اصل را نیافته، فرعیات را فراهم کرد. در واقع به کسی گفته میشود که بدون شناخت کاری میکند و هزینة بدون فایدهای را متحمل میشود.
«خَرْ دارُ و قاطر دارِ شُو مِنْزِلْ یَکْ جااَ»
کسی که خر کندرو دارد و آن کسی که قاطری چابک و تندرو دارد نهایتاً برای شبمانی در یک کاروانسرا به سر میبرند.
کنایه: دلالت بر آهستگی و پیوستگی دارد. لذا شتاب و عجله در پیمودن راه، انسان را از مقصد غایی او آن طرفتر نمیبرد.
«خرِ سَرْ لُو شِیَنْ یَوَرْ وِ سَرْ جیرْ کَتَنْ هزار وَرْ»
سوارشدن بر روی خر عیب و ایراد به حساب میآید، وای به روزی که از سر خر هم بر زمین بیفتی آن وقت هزار عیب دیگر به آن اضافه میشود.
کنایه: کاری را که شروع نکردهای ممکن است یک عیب داشته باشد آن هم فقط عدم شروع آن است اما وقتی وسط کاری بمانی هزاران گرفتاری و مشکلات بر آن افزوده میگردد. اول شناخت و برنامه بعد شروع و ادامه.
«خرسِ بَتِرْکِسّه اِشْکَم و شالِ عارِسِیّ»
شکم خرس ترکید و عروسی شال شد.
کنایه: طغاری بشکست و جهان به کام کاسهلیسان شد.
«خَمیرَکْ شِلْ بَوُو لاکْ هَمْ اُ پَسْ دِنِه»
وقتی خمیر خیس و شل و وارفته شود ظرف خمیرگیری هم از خودش آب پس میدهد.
کنایه: بدبیاری پشت بدبیاری میآید.
«خرْ خَرِه لُوییرْ نَمیرْنِه»
تاکنون خری به خاطر جفتک به خر دیگری نمرده است.
کنایه: معمولاً پس از دعوای بچهها عنوان میشود. اگر کودکی، کودک دیگری را سر انگشتی بزند هیچکدام نمیمیرند و بعد از چند لحظه دوباره با هم آشتی میکنند. این موضوع نباید به دعوا و مرافعه بزرگترها ختم شود و نشان صلحطلبی فرهنگ بومی را دارد.
«خُو رِ بالِشْ نَوُونِه، وَشْنا رِ خُورشْ»
منگ خوابآلوده را نیاز به بالش نیست و گرسنه واقعی را نیاز به خورشت.
کنایه: اگر نیازمند واقعی باشد دیگر به جزئیات غیرضروری و امورات غیرمهم تکیه نمیکند بلکه اصل را میپذیرد و نیازش را برطرف میکند.
«خونِ با خونْ نَشُورِنِه»
خون را با خون نمیشویند.
کنایه: بدی را با بدی نباید پاسخ داد و هر جنجالی را با جنجال دیگر نباید به جنگ عظیمی تبدیل کرد. که این هم خود نشانی از روحیة آرامشجو، صلحطلب و باگذشت این فرهنگ میباشد.
«دارِ دکتم نالْنِه حالِ دکتم نالْنِه»
آن کس که در میان شاخه قطور درخت گیر کرده مینالد، کسی هم که در میان شاخههای نازک زیر درخت گیر کرده مینالد.
کنایه: ممکن است کسی که مشکل کوچکی دارد آه و فغان بسیار نماید اما باید به داد کسی رسید که در انبوه مشکلات گرفتار است و حتی فرصت نالیدن و فریاد زدن هم ندارد.
«دِزْ پِرِسِنِه مِرْدِ گیرْنِه»
دزد برمیخیزد، مرد را میگیرد و میگوید دزد.
کنایه: افرادی با جلوة دروغین و هیاهوی کاذب برای پوشش دادن تقصیرات و جرم خود، کسانی را که به جرم آنها آگاه بوده، با نیرنگ و توطئه خراب میکنند.
«در اگَرْ زَرِ درْ بُو وِ پِشْتِ بَنِ چُو»
اگر در انبار زر باشد پشت آن را با چوب قفل میکنند (منظور کلون چوبی بوده که پشت دربهای قدیمی میانداختند که حکم قفل و بست امروزی را داشته)
کنایه: اگر صاحب مقام و منصب و احیاناً اموال زیاد هستی لازم است به پشتوانههای انسانی توجه داشته باشی و به خود غره نشوی. شاید روزی یاران و اقوامی که از تو پایینتر و ضعیفتر باشند پشتیبان مقتدری برای تو باشند (به اندازه همان کلون چوبی که به صورت یک تکه چوب کوچک و بیبهاست اما پشت درب انبار زر که قرار میگیرد نقش ارزندهای دارد)
«دِزْ باش و دَلیر باش، قَحْبِه باش و شَریر باش»
کنایه: در هر کاری که هستی بهترین باش، در انجام هر کاری سرآمد باش.
«دِشْن تُن گَتْتَر کَلا دَرِ»
بزرگتر از کوزه، خمره است.
کنایه: دست بالای دست بسیار است.
«دَکُورْدِه گیِه سَرْ قوّت کُنِه»
بر سر گو…یده دیگری زور میزند.
کنایه: کسی که کار انجام شده دیگری را به نام خودش تمام میکند.
«دَلِه مَلِه کو تِه کُرْدِ سَگ نَوونِه»
تولة سگ ولگرد سگ چوپان نمیشود.
کنایه: نسل بد، نیکو نگردد چون بنیادش بد است.
«دیر دلبر و نَزیک زهرِوَرْ»
از دور دل میبرد و از نزدیک زهره آب میکند.
کنایه: برخی از آدمها یا اشیاء تا وقتی که به جزئیات آنها معرفت پیدا نکردهای، تحسین کاذبی در تو ایجاد میکند و دل تو را میبرند اما وقتی به آنها نزدیک میشوی و از جزئیات آنها با خبر میشوی و شناخت پیدا میکنی موجب تنفر و دلزدگی و گاهی هراس در تو میشوند.
«دُو رِ بَیَه وِرِه خالِه ماسّه»
دوغ را دید گمان کرد ماست است.
کنایه: به کسی گفته میشود که با اندک امکانات، یا پست و مقام، یا علم و یا هر چیز دیگری مغرور گشته و چشم از واقعیتها میپوشاند و دچار افاده و غرور میشود.
«دوسه تَلِه سِفْ کنِّ انارِه»
سیب تلخ سوغات دوست از انار کن شیرینتر است.
کنایه: معادل ضربالمثل فارسی هر چه از دوست رسد نیکوست.
«دُونِه دَوو کِلا رِ پِلا بَپِتَنْ چِه کارِه؟»
برنج اگر در خمره باشد پلوپختن کار آسانی است.
کنایه: اگر امکانات باشد انجام کار سخت نیست. بعضی از عدم توناییها به جهت عدم تمکن مالی است.
«دیو دره، کَمْ دیو دَوَ»
در دره دیوها، دیو کم بود یکی هم به آن اضافه شد.
کنایه: در جایی که شلوغ و تراکم جمعیت باشد و تعداد دیگری هم به آن اضافه شوند این مثل گفته میشود.
«رَجِه سَرِ اَفتابِه»
آفتاب لب بوم است.
کنایه: روزگار پیری و پایان عمر را میرساند.
«رنگ هاکُرْدْ مِرْغُونِه عید روزا»
تخم مرغ رنگ کرده در روز عید برای تزیین سفره کارایی دارد.
کنایه: هر چیز در زمان و مکان خود نیکو قابل استفاده است. اگر زمان و مکان مناسب آن بگذرد بلااستفاده و بیمعنا خواهد بود. (در مازندران جهت آرایه سفره عید نوروز، تخممرغها را با طیفهای مختلف رنگآمیزی میکنند)
«سَگَکْ اگر خُونِه ساز بِیَه چَ گَزِنا کوله بِنْ درازْ بِیَه»
سگ اگر قرار بود خانهای برای خودش بسازد چرا همیشه زیر سایه بوته گزنه درازکش است.
کنایه: شخصی که پیوسته برای انجام کاری غُلُو میکند اما هیچگاه به آن اهتمام نمیورزد و نتیجه این است که این شخص عرضه و همتی ندارد.
«سگِ تعریف هاکُنی یا دَلِه وُونِه یا چرم دِزْ»
اگر از سگ چوپان زیاد تعریف کنی یا بیبخار میشود یا چرم میدزدد.
کنایه: تعریف کردن بیش از حد در وصف خوبیها، باعث ضایع شدن فرد میگردد.
«سِری تَلی اُورْنِه»
سیری، مزة تلخی میآورد.
کنایه: شخصی که از روی بیمیلی و بیاشتهایی از غذا ایراد میگیرد، یا اینکه از شرایط سخت گذشته رها شده و به رفاه و مال و مکنت رسیده و زندگی گذشتة خود را یاد نمیآورد.
«شانسْ کِه دَگِرْدِه پالوده دَنُنْ اِشْکِنِه»
شانس که برگردد پالوده هم دندان میشکند.
کنایه: اگر اقبال با آدمی یار نباشد همة راههای زندگی به بنبست میرسد.
«شِتِرِ گردن بِلَنِه وِ هفتْ گُذَرِه نَزِنِّه»
اگر گردن شتر دراز است برای بریدن سرش و ذبح شرعی، از هفت جای مختلف آن را قطع نمیکنند.
کنایه: اگر کسی مال و امکانات بیشتری دارد میبایست از او به اندازه و نسبت به دیگران خراج و مالیات یا هر کمک عامالمنفعهای را اخذ کرد و چون مال بیشتری دارد نباید به هر بهانهای او را تحت فشار قرار داد. در خصوص توقع بیجا داشتن از شخص گفته میشود.
«شیرِنِّه خَرْمِزِه شالِ خوراکه»
خربزه شیرین و رسیده همیشه عاید شغال است.
کنایه: چیزهای خوب عاید افرادی میشود، که قدردان آن نیستند.
«شیر سَرْ شیَه ماسِّه پی کُمینْ»
شیر جوشید و از شیرجوش بیرون ریخت، ما ماست را فوت میکنیم که سر نرود.
کنایه: کاری که بیحاصل و نابجا انجام شود.
«جُلِه شیر، مَلَکِ باج نَوُونِه»
پیمانههای پر از شیر باج و بهرههای مالکانه محسوب نمیشود.
کنایه: بیحساب و کتاب و خرد خرد پرداختن، در زمان تسویه به حساب نمیآید.
«شیر کِه پیر بَوُو، شالِ خَنِّه زَنُونِه»
شیر که پیر شود شغال هم او را به تمسخر میگیرد.
کنایه: پیری، روزگار ناتوانیِ جسمی است و در مقابل هر ناچیز و هر کسی، انسان رنجور و ضعیفی است.
«عید بیما، سیزده بیما، گَتِه کِوانو تازه بیما»
عید آمد و رفت، سیزده به در هم گذشت، کدبانوی بزرگ تازه عید دیدنی آمده.
«عارِسَکْ کَلْ بیَه کَمْ بیَه گ..زَمْ بَزا»
سر عروس کچل بود و عیبش کم نبود، باد معده هم در کرد.
کنایه: آبروریزی و بیحیثیتی پیاپی ناشی از بیاحتیاطی است.
«غریب دلسوزْ بَوُو غمخوار نَوُونِه»
غریبه ممکن است دلش بسوزد اما غمخوار تو نمیشود.
کنایه: اگر هر چه قدر آشنا و اقوام بدی کنند ولی در مواقع سختی و درماندگی، غمخوار تو هستند ولی غریبه فقط برای لحظهای دلش میسوزد و فراموشت خواهد کرد.
«قاضی که طرف بُو، زن طلاقِه»
قاضی که طرف دعوا و مقابل باشد در واقع طلاق زنت صادر شده است.
کنایه: در پیشگاه بیعدالت، اثبات حقیقت، نشدنی و چارهای جز تسلیم نیست. این مثل در مواقع ضایعشدن حق است و هنگامی که با حکم ناحق، مظلوم به حق خویش نمیرسد.
«کار کُنه خرِ نون خورْنِه زَرِ»
چون خر کار کردن و نان به قیمت زر خوردن است.
کنایه: تلاش وافر در زندگی جهت رفاه و راحتی بیشتر است.
«کِرِ وِنِه کُپا هَسّه»
دسته علف او مانند تلی بزرگ از علف است.
کنایه: این مثل به شخصی اشاره میکند که دلاور و پرتلاش و خستگیناپذیر است.
«کَلِ کَلْ بُتَنْ عیب نیَه»
کچل را کچل گفتن عیب نیست.
کنایه: عیب واقعی کسی را چون آینهای صادقانه و بیریا به او بگویی در واقع از او عیبجویی نکردهای و به او کمک میکنی تا عیبش را رفع کند.
«کَلْ هَسِّمِه دلاور، حرف زَمه برابر»
من کچل بیباک هستم حرف را رو در رو میگویم.
کنایه: این مثل را زمانی میگویند که شخصی لازم است رو دربایستی را کنار بگذارد و حرفی را که با پنهانکاری گفته نمیشود مستقیماً و روشن و واضح بگوید.
«کلْ پیرْ وَرْزا رِ خوشِه»
شخم زدن برای گاو نر کار کشته لذتبخش است.
کنایه: کار برای فرد با تجربه خوش و لذتبخش است.
«کربلای گِلْ نَوُو، چِلْچِلای کولی نَوُونِه»
اگر خاک کربلا نباشد چلچلهای نمیتواند برای خود لانه بسازد.
کنایه: اگر کسی موفقیتی دارد حتماً از پشتوانه مالی و فکری قوی برخوردار است.
«کِرْکِ کینْگْ دارْنِه، غازْ مرغونِه کُنِه»
ک..ن مرغ دارد و تخم غاز میگذارد.
کنایه: چون خیلی زرنگ و فعال است بنابراین بیشتر از ظرفیت و امکانات موجود سود حاصل میکند.
«کمتر بَخُور، جمعترْ بَخُوس»
کمتر بخور، جمعتر بخواب.
کنایه: قانع باش و طمع نکن تا به دردسر نیفتی.
«کَنّا پیشِ واشْ بِرِ»
علفهای جلوی درب و در مسیر راهروها همیشه پژمرده و غیرقابل چراست.
کنایه: انسان همیشه به امکانات و داشتههای خود توجهی ندارد و حسرت نداشتهها را میخورد. معادل فارسی آن «مرغ همسایه غاز است».
«کو کَشْ دَکُنِه، دریا شِ خودْرِه شُورْنِه»
در کوهستان قضای حاجت میکند و با آب دریا خود را طهارت میکند.
کنایه: شخصی که در کارها سرعت عمل دارد و فاصلهها را با همت و تلاش کم میکند.
«کورِهچی کِه این دارْ و اون دارْ کُنِه، پیتِه دارْ وِ قسمت وُونِه»
کورهچی زغال که به دنبال کندههای درخت وسواس به خرج میدهد و از این درخت به درخت دیگر میرود، در آخر کنده پوسیده قسمت او میشود.
کنایه: وسواس بیش از حد در انتخاب هر چیزی موجب عواید بد خواهد شد.
«کوه بُسِّه درِه رِ مَشْتْ بَوَ»
کوه فرو ریخت و دره را پر کرد.
کنایه: چنان مصیبت و چنان خرابی به بار آمد که جبران آن غیرممکن است. این مثل در اعلان خبر جنایت و یا واقعهای اسفبار و عظیم به کار میرود.
«کو رِ وَرِه چَرْنِه، خُنِه رِ وَچِهْ»
کوه را بره میچرد، خانه را بچه.
کنایه: خانوادههای پرجمعیت و عیالوار همیشه تهی از اقتصاد قوی میباشند.
«کالِشِ مِلْ بُو کَلِ وَرْزا رِ دوشِنِه»
اگر میل گاوبان باشد از گاو نر هم شیر میدوشد.
کنایه: کسی که انجام خواستهای هر چند منطقی را رد میکند و توجیه زیادی هم جهت عدم توانایی خود در انجام آن اظهار میکند اما نظر درخواستکننده تأمین نمیشود. و شخص درخواستکننده این مثل را به عنوان این که شخص از همة فرصتها و امکانات برای انجام خواسته او به کار نبرده و توانمندیاش را در اختیار او قرار نداده گفته میشود.
«گالِشْ کِه کُلک نارْنِه بینِما اَ»
گالش (گاوبان) بدون بالاپوش نمدی بدقواره است.
کنایه: برای انجام هر کاری باید امکانات مربوط به آن را فراهم کرد.
«گَبْ دهنِ دِلِه دُرِّ دَره درِ درْ گاشی عالمْ پِرِه»
سخن در دهان دُرْ است و چون برون آید در عالم پر است.
کنایه: از سنجیده سخن گفتن است. سخن وقتی گرانبهاست که چون دُرّ نایاب و پرخریدار است.
«گَبی کِه چاق نَکُنِه لاغر چَرْ»
حرفی که چاق نمیکند چرا لاغرکند.
کنایه: حرفی که به آبرو و عزت انسان نمیافزاید چرا باید گفته شود که از آبرو و شخصیت انسان کم کند؟
«گِرْزِه کُولی نَشِمَّه ساجِه کُوتِلِه رِ شِه دِمْ دَوِسِّه»
موش داخل لانهاش نمیرفت دسته جارو را هم به دمش بست.
کنایه: به شخصی است که قبل از حل گرفتاری، مشغلهای دیگر، از سر بیخردی به آن اضافه میکند.
«گرن بزْ سرچشمه اُو خُورنِه»
بز گر گرفته در بالادست آب مینوشد.
کنایه: بعضی از افراد بدترکیب و بدظاهر در باطن خود را بسیار ستایش میکنند و از خودراضیاند و به کمتر از حد عالی، راضی نیستند.
«گُو رِ وِ شاقْ سنگین نیَه»
شاخ گاو برایش سنگین نیست.
کنایه: برخی از صفات و داشتههای هر فردی که به نظر اطرافیان زائد و بیمصرف است برای خود شخص ممکن است توجیه ضروری و ایدهآلی را داشته باشد. این مثل در مقابل کسی به کار میرود که انسان را از داشتن چیزی و انجام کاری منع میکند.
«گُو رِ پوسْ هاکُرْدِه وِ دِمْ بَمُونِسِّه»
گاو را پوست کند، دمش باقی ماند.
کنایه: عمدة کار را انجام داده و قسمت بسیار ناچیز آن باقی مانده که لازم است با حوصله و مقاومت به پایان برساند.
«گُو کِشْ دَکُرْدِه چِکِه وِرِ بَیْتِه»
گاو میش…شید چکه پاشید.
کنایه: این مثل دلالت بر نسبتهای دور فامیلی دو نفر به کار میرود.
«گُوکِ نَیَه کِرِسْ سازِنِه»
هنوز گوساله را ندیده، جای او را میسازد.
کنایه: آدمی که با توهم زندگی میکند فقط توجیهی بدون تلاش و پشتکار و برنامه دارد (البته داشتن خیال زیبا و رویاپردازی، امروزه به عنوان یک اثر و انرژی مثبت برای رسیدن به هدفهای بزرگ اثبات رسیده است. چنانچه هر اتفاق بزرگی که افتاده ابتدا فقط یک فکر ساده بود)
«مارِ اِشْکَمْ گُواِ کُلُمْ»
شکم مادر دنیای ناشناختنی است.
کنایه: این مثل وقتی به کار میرود که برادران و خواهرانی را با خصلتهای متفاوت و غیرقابل قیاس میبینیم.
«ماشِهرِ کِلِه اِنْگِنی گناهکار خَوَرْدار وُونِه»
انبر را اگر در اجاق بگذاری گناهکار و مجرم بو میبرد که میخواهی او را داغ کنی.
کنایه: اگر کسی گناه و جرمی مرتکب شود اگر وسیلة اثبات گناهکاری او را فراهم کنی، اعتراف میکند.
«مالی که سر به شینین بُو، صاحاب هم وِ کمکِه»
وقتی مالی قرار است فنا شود، صاحب هم کمک آن میشود.
کنایه: در بعضی مواقع انسان، مال خود را با دست خود نابود میکند.
«ماهْ خانِم بِلَنی و شاه خانِم درازی یَکیَه»
بلندی ماه خانم و درازی شاه خانم یکی است.
کنایه: در مقیاس به کسی گفته میشود که ابتدا ادعا میکرد کار را بهتر از دیگری انجام میدهد اما در نهایت شبیه کار اولی را انجام داد.
«مرْدِ سَرْ وَلِه»
سر مرد پایین است.
کنایه: مردی که در پی کسب و کار است وقت و ساعت نمیشناسد.
«مردی یخ داشته، مس ناشته»
شخصی یخ داشت، غصه نداشت.
کنایه: ناامیدی را از خود دور کن زیرا هیچ یخفروشی که کالای او رفته رفته رو به تحلیل و کاستی میرود، کارش را رها نمیکند.
«مَسِّه کُلْ کُلْ کُنِه»
تکسرفههایی از روی مستی و بیعاری میکند.
کنایه: با شکم سیر حرف میزند.
«مَهْرْ همه جا پِتْ بَخُورِه شِه کولیِ دَمْ راسْ شِنِه»
مار هر جا کج و معوج برود جلوی لانة خود راست میرود.
کنایه: هر کس باید حداقل در محل زندگی خود، در کوی و محلة خود سالم زندگی کند و خوشنام باشد ولو اینکه در جای دیگر رعایت این مسائل را نکند.
«میچکا هفتا وَچِه کُنِه یَتا بِلْبِلْ وُونِه»
گنجشک هفت تا جوجه به دنیا میآورد که فقط یکی از آنها بلبل میشود.
کنایه: این مثل به فرزندی موفق بین سایر فرزندان تلقی میگردد و دیگر اینکه مواقعی گفته میشود که نباید با یک بار تلاش و تولید به ایدهآل فکر کنیم بلکه مقصود و هدف در ممارست و صبر حامل خواهد شد.
«میون بَخُور، کنار بَخُوسْ»
وسط بخور، کنار بخواب.
کنایه: در سیاست و ماجرا داخل نشوید، معادل فارسی ضربالمثل آهسته برو، آهسته بیا که گربه شاخت نزنه»
«نا رُو دَرْ وَطَنْ دارْمِه، نا غربَتْ دِلِ خوشْ»
نه رو دارم به وطن برگردم و نه در غربت دل خوش دارم.
کنایه: پشیمانی و راه بیبرگشت.
«نَخُورْدِمِه هَلی، بَیْتِه مِ گَلی»
آلوچه جنگلی نخورده گلویم گرفت.
کنایه: برای گناه نکرده، تقاص پس میدهیم.
«نون زیادی، دَنُونِ نِشْکِنِه»
نان اضافه دندان نمیشکند.
کنایه: هیچکس میل به عدم پیشرفت و رفاه کم ندارد بلکه همه خواهان ترقی و تعالی هستند.
«وَرْزا گوزْ بَزا مِزْ بَسوتِه»
به بهانه اینکه گاو زیر بار گ… مزدش سوخت.
کنایه: به بهانههای واهی، حقی را تباه کردن است و موضوع بهانه با اصل آن ربطی به هم ندارند.
«وَرا کَتِه همْ نالْنِه یَکْ وَرْ کَتِه همْ نالْنِه»
آن که روی زمین لمیده است مینالد و آن کسی هم که به پهلو زمین خورده مینالد.
کنایه: کسی که از مال و منال و مکنت دنیای برخوردار است از مستی، ناله و نعره میزند، آن کسی هم که از بیچارگی و بدبختی زمین خورده مینالد. میان این دو چه تفاوتی وجود دارد؟
«وَرْزا هر چی شاق کَنی هاکُنِه، گِلْ شِه سَرْ کُنِه»
گاونر هر چه شاخ بر زمین بزند خاک بر سر خودش میریزد.
کنایه: شخص لجباز هر چه بیشتر لجبازی و یکدندگی کند، بیشتر میبازد.
«وِرْگْ چه دُونِه قِمَتِ قاطرْ کُرِه چیَه»
گرگ قیمت کره قاطر را نمیداند و ارزش مادی آن را برای صاحبش نمیسنجد.
کنایه: برای دشمن و یا دزد مال و ناموس، ارزش حیثیت و مال دیگران مهم نیست.
«وسطْ خوارِ کنار مِجْ»
از وسط میخورد از کنار راه میرود.
کنایه: به فرد محافظهکار گفته میشود.
«وَشْنا رِ نونِ لاکْ سَرْ دَرِ»
گرسنه را فرصت و تحمل تا رفتن و رسیدن به جای نان نیست.
کنایه: کسی که موقعیت مالی ضعیفی دارد اما امکان صبر کردن در وصول مطالبات یا سرمایهگذاری طولانی مدت را ندارد.
«همه شُونِه رِ قُوَتْ دَرِه، تِ چونِه رِ»
همه با شانه و بازوی قوی کار میکنند و تو با چانه و فک قوی فقط حرف میزنی.
کنایه: پرحرفی و کمکاری.
«هَنْتی جِنِ کینْگِ چَچی بَزِنی»
همانطور که آتش به جن بزنی.
کنایه: شخصی را در اثر گفتن حرفی یا عملی نامربوط آنچنان عصبانی کنی که انگار جن را که مخالف آتش است به آتش بکشی.
«یا وَرینْ لا یا وَرُون لا»
یا این طرف، یا آن طرف»
کنایه: کار را باید یک سره کرد و از بلاتکلیفی خارج شد.
«یَتا بِنْجْ باعث وُونِه چارْتا زِرا همْ اُو خُورنِه»
یک خوشه برنج بانی آب خوردن هزاران گیاه هرز و خودرو و وحشی میشود.
کنایه: گاهی انسان باید منشاء و منبع خیر برای دیگران و مردم جامعة خود باشد. مانند همان برنجی که باعث آبیاری گیاهان در طول مسیر آبراه تا اطراف خود میشود.
«یَکْ تیم باروت داشته، برای نِمود داشته»
اندکی باروت برای خودنمایی داشت و هیچگاه از آن استفاده نمیکرد.
کنایه: داشتن هر چیز مادی و معنوی زمانی مفید است که بتوان از آن استفاده بهینه کرد نه برای خودنمایی و نمایش به دیگران.
توجه :
بسیاری از ضرب المثلهایی که در این پست مطالعه نمودید برگرفته از کتاب پیر گوته (به روایت پیر) نوشته دوست عزیز و همولایتی ما جناب آقای مصطفی کیا چهارباغی میباشد که شما عزیزان خواننده میتوانید به عنوان منبع به این کتاب مراجعه نمایید. ضمن تشکر از زحمات ایشان برایشان آرزوی موفقیت مینمایم .