مرجع معرفی شهرستان  توریستی چالوس

مرجع معرفی شهرستان توریستی چالوس

معرفی جاذبه های دیدنی تاریخی شهر های چالوس ، نوشهر ، کلاردشت ، کجور ، مرزن آباد ، نمک آبرود ، کلارآباد ، متل قو ، رامسر
مرجع معرفی شهرستان  توریستی چالوس

مرجع معرفی شهرستان توریستی چالوس

معرفی جاذبه های دیدنی تاریخی شهر های چالوس ، نوشهر ، کلاردشت ، کجور ، مرزن آباد ، نمک آبرود ، کلارآباد ، متل قو ، رامسر

کوروش کبیر و دانیال نبی

دانیال نبی از پیامبران خداوند است که در بیت المقدس دیده به جهان گشود و در دوازده سالگی پس از تاخت و تاز پادشاه ستمگر بابل بخت النصر به بیت المقدس, توسط بابلیان اسیر و به بابل برده می شود. زمان پیامبری دانیال نبی برابر بود با نیرو گرفتن شاهنشاهی پارس و آغاز جهانگشایی کوروش بزرگ در ایران. دانیال پیامبر در ایران درگذشت و آرامگاه او در شهر شوش جای دارد. در ادامه خواهیم دید که وی چگونه از چنگال ستمگران بابلی آزاد و به ایران زمین آورده می شود.

حضرت دانیال (علیه السلام) در بیت المقدس متولد شد. او در سن دوازده سالگی بود که سپاه بخت النصر پادشاه بابل به سرزمین بیت المقدس حمله نمود و آن سرزمین را فتح کرد به رسم آن زمان تعداد زیادی از مردم آن سرزمین را به اسارت به بابل به همراه خود برد.در ابتدا دستور داد تا تعدادی از افرادی را که به اسارت برد ه اند انتخاب نموده و به آنها تعلیم داده شود تا در آینده از آن ها در دربار استفاده کنند.یکی از آن کسانی که انتخاب شد حضرت دانیال (علیه السلام) بود و به افراد سلطنتی دستور داده شد تا از غذاهای سلطنتی به آن ها خورانده شود اما دانیال که می دانست غذاهای دربار حرام می باشند از خوردن آن غذاها امتناع کرد و از همان غذاهایی که در طبیعت می روید می خورد و روزبه روز شاداب تر می شد و بدین وسیله دانیال خود را در برابر غذاهای درباری محفوظ نگه داشت .این وضعیت ادامه داشت تا این که روزی پادشاه بابل خوابی دید و تمام خواب گذاران از تعبیر آن خواب عاجز ماندند و پادشاه دستور داد تا همه آنها را بکشند خبر به گوش حضرت دانیال (علیه السلام) رسید و او که به خداوند بزرگ توکل کرده بود به مامورین سلطنتی گفت که او می تواند خواب را تعبیر کند حضرت دانیال را پیش پادشاه بردند و پادشاه به او گفت که تو هم باید خواب را تعریف کنی هم این که آن را تعبیر کنی و دانیال پذیرفت و او خواب را برای پادشاه تعبیر کرد و به همین سبب مورد احترام واقع شد اما خواب گذاران که می دیدند دانیال مورد تکریم قرار گرفته و آنها دیگر آن پست و مقام قبلی را ندارند شروع به توطئه چینی نمودند تا این که موفق شدند پادشاه را فریب دهند و پادشاه دانیال را در چاه شیران انداخت، اما به برکت خداوند شیران درنده در نزد دانیال رام شدند و روزها دانیال روزه می گرفت وشب ها از شیر شیران درنده افطار می نمود تا این که پادشاه دوباره خوابی دید و تمام خوابگذاران از تعبیر آن عاجز ماندند و پادشاه که می دانست قبلاَ کسی بوده که خواب او را تعبیر کرده است سربازانی را به نزد چاه می فرستد و می بینند که دانیال به سلامت در نزد شیران زندگی می کند .او را از چاه در آوردند و دانیال خواب پادشاه را تعبیر کرد و مورد احترام بیشتر قرار گرفت . تا این که پادشاه ایران کوروش به بابل حمله نمود و توانست بابل را فتح کند و یهودیان را از اسارت حکومت بابل آزاد نماید کوروش دانیال (علیه السلام) را به همراه خود به ایران آورد و در دربار پادشاهی ایران نیز مورد تکریم قرار گرفت .در حکومت هخامنشی ایران به پنجاه وچهار ساتراپ تقسیم می شد که در راس هر ساتراپ یک حکمران به نام ساتراپ نشین قرار داشت از بین این تعداد حکمران سه نفر بودند که می توانستند با پادشاه رفت و آمد کنند از بین این سه نفر یک نفر می توانست که به طور مستقیم و بدون اجازه و وقت قبلی با پادشاه دیدار کند و آن یک نفر حضرت دانیال (علیه السلام)بود و می توان گفت که به عنوان دومین فرد مملکتی محسوب می شد .بعد از مرگ کوروش یک دوره کوتاه در زمان بردیای دروغین به وجود می آید که در تاریخ چیزی از دانیال (علیه السلام)نیامده است اما بعد از روی کار آمدن داریوش, دوباره حضرت دانیال (علیه السلام)باز به همان مقام و مرتبه رفیع دست پیدا می کند تا این که احتمالَا در سن 83 یا 85 سالگی دار فانی را وداع می کند.

در کتاب دانیال نبی از رویا و خواب دانیال نبی درباره ی نیرو گرفتن کوروش هخامنشی, چنین یاد می شود :

پادشاهی به نام ذو القرنین یا لوقرانائیم،پدیدار شود و دو کشور ماد و پارس با هم یکی شوند و بر بابل پیروز گردند و یهود را آزادی بخشند.و ذو القرنین یا کوروش همان پادشاهی است که خداوند او را برای کمک به‏ اقوام اسیر و قوم یهود و نیز تجدید بنای اورشلیم بر می‏ انگیزاند. دانیال در رؤیا دید،قوچی در کنار رودخانه‏ اولائی به یونانی ابؤلایوس یا رودخانه کارون ایستاده و دو شاخ بلند دارد که‏ یکی به طرف جلو و یکی به طرف پشت خم شده و با دو شاخ خود شرق و غرب و جنوب را شخم می ‏زند.زمانی گذشت،و از سوی مغرب بزی کوهی پیدا شد که زمین را با شاخ‏ بزرگ و نخراشیده خود که میان پیشانیش بود کند و پیش آمد.کم کم به قوچ‏ دو شاخ نزدیک شد و خشمناک بر او تاخت و دو شاخ او را خرد کرد. آن گاه دانیال،با الهام از این رؤیا اظهار می ‏دارد،قوچ همان ذو القرنین و دو شاخ،نمایانگر همبستگی و یکی شدن ماد و پارس است. «و بر این دو کشور،پادشاهی نیرومند به نام کوروش،فرمانروایی می‏ کند و آن بز کوهی نشانگر یونان و نخستین پادشاه آنجا به نام اسکندر می‏ باشد که خاندان‏ هخامنشی را در زمان داریوش سوم یا دارا مغلوب خواهد کرد.» در رؤیای دانیال،کوروش همانند قوچی دو شاخ یا ذو القرنین در می ‏آید و ظهور او به مردم اسیر و تشنه آزادی،نوید داده می ‏شود.پس کوروش پادشاهی‏ است که،دانیال او را به صورت قوچی تصور نموده و لوقرانائیم نامیده است. لوقرانائیم همان است که ترجمه آن از عبری به عربی ذو القرنین است.«قرن»در عبری و عربی هر دو به معنی شاخ می ‏باشد و یهودان عرب چون زبانشان عربی بود،کوروش را ذو القرنین یعنی صاحب دو شاخ نامیدند.و دو شاخ او علامت قدرت‏ ماد و پارس است.در کتیبه کوروش در پاسارگاد یا پارسگردپیکره کوروش را با دو شاخ نشان داده‏ اند که یکی به سوی جلو و دیگری به سوی عقب و بین آنها سه‏ گل بلند همچون تاج های مصر دیده می‏ شود.در حقیقت مجموعه این دو شاخ و گل ها، تاج کوروش را نشان می‏ دهد.بر بالای نقش،کتیبه ‏ای وجود داشته که با سه زبان‏ و خط پارسی باستان،عیلامی و بابلی بر روی آن نوشته شده بود«منم کوروش شاه‏ هخامنشی»که امروز این خط بر جای نمانده است. «این پیکره،عینا مانند همان رؤیایی است که دانیال دیده بود.همچنین‏ این پیکره دارای چهار بال می ‏باشد و مانند همان تصوری است که اشعیای نبی در کتاب خود از آن سخن گفته و به نام عقاب شرق یاد کرده است.»

آیاتی از کتاب مقدس که به منجی بودن کوروش می پردازد چنین است:

او است که نجات می ‏دهد و می ‏رهاند و آیات و عجایب را در آسمان و در زمین ظاهر می‏ سازد و او است که دانیال را از چنگ شیران رهایی داده است پس این دانیال در سلطنت داریوش و در سلطنت کوروش پارسی می‏ بود

تنها مورد اسطوره ای الهی و قدسی انقلاب جهانی کوروش که در میان زرتشتیان رواج دارد و تا حال به صورت جدی پرداخته نشده کاوه آهنگر است. با توجه به نقطه نظر موسی خورناتسی و برداشتی که از تاریخ ارمنستان و خدمات متقابل ایران باستان و قوم ارمنی دارد محتمل تیگران پادشاه ارمنستان کاوه آهنگر باشد. شاید اصالتی اصفهانی داشت و خانه و کاشانه ای نیز در این شهر برای خود برگزیده بود.


احداث دانشگاه تهران؛ سال 1313 (عکس)


احداث دانشگاه تهران؛ سال 1313 (عکس)

طرح تفصیلی تاسیس دانشگاه تهران نیز در سال ۱۳۱۰ تهیه و به وزیر فرهنگ تقدیم شد و با تلاش‌های دکتر حسابی و مذاکرات وی با نمایندگان مجلس، این طرح در سال ۱۳۱۲ به مجلس شورای ملی رفت و در سال ۱۳۱۳ از تصویب مجلس گذشت.

حرمسرای هخامنشی!


این گل نوشته ها نشان می دهد که زنان رده بالای دربار مسافرت می کرده اند و جیره خاص این مسافرت ها را دریافت می کرده اند؛ بنابراین محدود به حرمسرا نبوده اند. (بریان 1996: 296)



منابع مورخ برای ترسیم سیمای حرمسرای هخامنشی به دو دسته منابع بیرونی، شامل منابع یونانی و عبری‌زبان و منابع درونی شامل اسناد به دست آمده از بایگانی‌های قلب امپراتوری پارسی تقسیم می‌شوند.


منابع بیرونی، تصویری منسجم و یکپارچه و به ظاهر بی‌عیب و نقص ارائه می‌دهند، اما باید دید این تصویر تا چه حد می‌تواند در برابر اسناد درونی مقاومت کند؟

کتاب استر و منابع یونانی، فضای دربار هخامنشی را این گونه بازسازی می کنند که زنان به دور از مردان و در ساختمان یا ساختمان هایی جداگانه زندگی می کرد ه اند.(بریان ۱۹۹۶: ۲۹۵)


هرودوت هنگامی که درباره چگونگی آشکار شدن راز هویت سازی گئومات مغ (نک صفایی ۱۳۹۰:۵) توضیح می دهد؛ از زندگی جداگانه همسران کمبوجیه که اینک در اختیار گئومات هستند، یاد می کند.

در این میان، دختر یکی از همدستان داریوش، با پدرش به وسیله پیک مکاتبه می کند و گویا پدر او که از اشراف بوده، حق ورود به ساختمان ویژه زنان شاه را نداشته است (هرودوت، کتاب سوم، بند ۶۸ ـ ۶۹)

همین مورخ، در جاهایی دیگر نیز به زندگی جداگانه زنان اشاره کرده است (هرودوت، کتاب سوم، بند ۱۳۰ و کتاب یکم، بند ۱۳۶)


پلوتارک نیز مشخصا بیان می کند که زنان دربار در انزوا و به دور از چشم مردان زندگی می کرده اند. (تمیستوکلس، ۲۶، ۵) البته افراد مورد اطمینان می توانسته اند به حرمسرا رفت و آمد کنند. برای نمونه می دانیم که مردخای برای اطمینان از سلامتی استر، همواره به حرمسرا رفت و آمد می کرده است. (کتاب استر، باب ۲، آیه ۱۱) پی یر بریان، معتمدان شاه را که امور مربوط به حرمسرا را رتق و فتق می کردند، خواجه نامیده و پژوهش مفصلی درباره آنها انجام داده است. (بریان ۱۹۹۶: ۲۷۹-۲۸۸)


آنچه به اختصار گفته شد، تصویری بود که منابع بیرونی و دور از مرکز، درباره چگونگی زیستن زنان هخامنشی و مساله حرمسرا بازتاب داده اند، اما لازم است که این تصویر با منابع و اسناد مرکز سنجیده شوند. این اسناد چیستند و چه ماهیتی دارند؟

در کاوش های باستان شناختی در تخت جمشید به سرپرستی ارنست هرتسفلد در سال های ۱۹۳۴ـ۱۹۳۳، مجموعه ای نزدیک به ۳۰ هزار لوح گلی از بخش شمال شرقی سکوی تخت جمشید به دست آمد. (رزمجو ۲۰۰۴: ۱۰۳) متن این الواح به عیلامی و متعلق به سال های ۵۰۹ تا ۴۹۴ پیش از میلاد، یعنی از سال سیزدهم تا بیست و هشتم سلطنت داریوش. (هلوک ۱۹۶۹: ۱) این الواح از آن جهت که مربوط به امور روزمره هستند؛ می توانند حقیقت های جاری در دربار را به مورخ نشان دهند.

این گل نوشته ها نشان می دهد که زنان رده بالای دربار مسافرت می کرده اند و جیره خاص این مسافرت ها را دریافت می کرده اند؛ بنابراین محدود به حرمسرا نبوده اند. (بریان ۱۹۹۶: ۲۹۶)

«۳۶ بار [بار=واحد اندازه گیری] آرد، همسر مردونیه، دختر شاه جیره دریافت کرد. روزانه ۹ بار (یک جیره) در کوردوشوم، (یک جیره) در بسیتمه، (۲ جیره) در لیدومه دریافت کرد. او سندی مهر شده از سوی شاه را حمل کرد. سال بیست و سوم، ماه دوازدهم» این سند نشان می دهد که یک شاهزاده خانم مشغول سفر بوده و در طول راه، در ایستگاه هایی، جیره دریافت کرده است.

علاوه بر این، می دانیم که نشان دادن زنان روی مهرها رایج بوده است. بر یک مهر استوانه ای که مربوط به سده پنجم (پ.م) است، زنی روی تخت سلطنتی نقش شده است که لباس پارسی به تن دارد. همچنین می توان به مهر ۷۷ از الواح باروی تخت جمشید و یک دیوار آویز تزئینی که چهار زن را در دو طرف عودسوزی نشان می دهد و متعلق به سده چهارم پیش از میلاد است، اشاره کرد.

این مدارک نشان می دهد که به تصویر کشیده شدن زنان چه اشراف و چه معمولی برخلاف روایات یونانی، ممنوعیتی نداشته است. (بروسیوس ۱۹۹۶: ۸۶-۸۷)

به نظر می رسد که آداب و رسوم پارسی و همین طور سنت های بومی منابع بیرونی به نحوی در کنار یکدیگر باعث تصویر شدن زنان هخامنشی به صورت محبوسانی در حرمسرا شده است. این تصویر چنان قوی بود که یک کاخ هخامنشی را کاوشگران، حرمسرا خواندند. (اشمیت ۱۹۵۱: ۲۵۵) صرف نظر از دلیل هایی که برای این نامگذاری می آورند. (شهبازی ۱۳۸۹: ۱۶۸) به نظر می رسد، این نامی که باستان شناسان بر کاخ گذاشته اند کاملا تحت تاثیر سنت های تاریخ نگاری یونانی بوده است.

با کشف گل نوشته های باروی تخت جمشید که اسنادی روزانه هستند و حقایق را از چشم اندازی درونی نشان می دهند؛ می توان تصویرهای بیرونی را به زیر سوال برد. (بروسیوس ۱۹۹۶) زنان نه فقط در ساختمانی بسته به نام «حرمسرا» محدود نبوده اند، بلکه اسنادی مانند PF 1835 نشان می دهند که دارای املاک مستقلی بوده اند که اداره آن نیز به عهده خود ایشان بوده است. (هلوک ۱۹۶۹: ۵۰۴)

یزدان صفایی / جام​جم

روستای زیبا وتاریخی کندلوس

روستای زیبا وتاریخی کندلوس



روستای کندلوس در دره‌های البرز مرکزی در جنوب دریای خزر، در میان کوه‌ها پنهان شده است.
کندلوس که از آن با عنوان "میخساز" نیز یاد می‌شود، در دامنه‌های سرسبز و خرم البرز در منطقه کجور مازندران قرار دارد. 
ادامه مطلب ...

اصطلاحات و گویشهای مازندرانی

اصطلاحات و گویش های مازندرانی


(به همراه تلفظ انگلیسی و برگردان فارسی)

:مجموعه ای از اسامی پرندگان – وسایل ها – مکان ها و رنگ ها و اعضای بدن – زمان ها و انواع بازی های محلی و سایر اصطلاحات که در این مجموعه تقدیم می گردد

پرنده گان و حیوانات

طلا : telah : خروس

مارکک : markek : مرغ مادر

سیکا : sika : اردک

نیمچه : nimcheh : جوجه

وک : vak : قورباغه

آروسک گل : arosek gal : نوعی موش بزرگ



گل: gal : موش

مر : mar : مار

کوز : kavez : لاک پشت

کندو : kando : زالو

شال : shal : شغال

بامشی : bameshi : گربه

کچ کج : kej kej : مرغ مادر که به همراه جوجه ها باشد



گو : goo : گاو

گوگزا : goo geza : گوساله

گومش: goomesh : گاو میش

جینکا : jineka : گاو نر

منگو : mango : گاو ماده

گسفن : gesfen : گوسفند




کسفن وره : gesfen vareh : بره

کلاج : kelaj : کلاغ

شکروم : shekerom : دسته هایی از سار

پیت کله : pit keleh : جغد

میچکا : michka : گنجشک

کوتر : koter : کبوتر




زیک : zik : نوعی پرنده بسیار کوچک

صحرا غاز : sahra ghaz : غاز صحرایی یا وحشی

صحرا سیکا : sahra sika : اردک صحرایی یا وحشی

چلچلا: chelchela: چلچله

رگ رگین : ragrakin : نوعی پرنده در آبندان ها

چاله خس : chalekhes : نوعی پرنده در آبندان ها




ایا : aya : نوعی پرنده وحشی

تیکا: tika : نوعی پرنده وحشی

شونه قپین : shone ghepin : شانه به سر

قشنیک : ghashnic : کلاغ

او گل : oogal : نوعی موش آبی

تشی : tashi : جوجه تیغی




وسیله ها

مقراض یا ناخچین : meghraz, nakhchin : قیچی

کمل : kamel : کاه برنج

بینج : binj : شلتوک ، برنج با پوست

سپوس : sapos : پوست برنج

گرواز : gervaz : نوعی بیل برای کشاورزی




فوکا : foka : وسیله ای برای کشاورزی

چنگگ : chengek : وسیله ای برای نرم کردن خاک برای زراعت

چاقاله : chaghaleh : وسیله ای جهت گودکی کوچک برای کاشت

داز: daz : داس یا وسیله ای برای بریدن شاخه های کوچک

دره : dareh : داس یا وسیله ای برای درو در کشاورزی




تاشه : tasheh : تیشه

تور : tor : تبر

درزن : darzen : سوزن

کلوش : kalosh : نوعی کفش محلی

سرپایی : sarpaee : دمپایی




قوا : gheva : کت

جرب : jereb : جوراب

تنه که : tenekeh : شورت

جمه : jemeh : پیراهن

شونه : shoneh : شانه

میرکا : mirka : دانه تسبیح




کوفا : kofa : از انباشته شدن محصولات کشاورزی را گویند

چلکوم : chelekom : چوب هایی که بر روی زمین مرتب بکارند

فیهه : fiheh : وسیله برای کشاورزی

بلو : balo : وسیله برای کشاورزی

لت کش : latkash : وسیله ای برای جابجا کردن گل و خاک

سمبار : sembar : سماور




گالدوج : galdoj : سوزن بزرگ برای بستن روی کیسه ها

کیله : kileh : وسیله برای پیمانه برنج یا گندم

کیله : kileh : نهر کوچک برای عبور آب

تلم : telem : وسیله برای تولید دوغ یا کره یا ماست

دشون : deshon : وسیله برای تولید دوغ یا کره یا ماست




سازه : sazeh : جارو

گلیما سازه : galima sazeh : نوعی جارو ساخته شده با گیاه محلی

فنر : fener : فانوس

لمپا : lampa : چراغ گرد سو

قلیون : ghalyon : قلیان

سرنا : serna : نوعی ساز سنتی





للوا : laleva : نی

کش دمبک : kash dambek : نوعی ضرب

کرفا: kerfa : وسیله ماهی گیری

پیلکا : pilka : ظرف سفالی

چراغ سوتکه: cheragh sotkeh: وسیله قدیمی برای روشنایی منزل

لوه : laveh : دیک پلوپزی




مکان ها

کش : kash : هم به پهلوی بدن معنی می دهد و هم به کنار و جنب مکان

سامون : samon : محدوده خانه یا مرز خانه یا زمین را گویند

هدار: hedar : عبور کردن

کلوم : kelom : طویله : محل نگهداری دام

ککلی : kekeli : محل نگداری مرغ و اردک و غاز و ...

کله : kaleh : جایی که بیرون از منزل غذا پخت می شده است.

تیم جار : time jar : محلی برای پاشیدن دانه ها برای کشت




رنگ ها

سیو : siyoh : سیاه

اسبه : esbeh : سفید

کهو : kahoh : کدر یا رنگ تیره

سرخ : serkh : قرمز یا سرخ

زرد و زار : zard o zar : رنگ زرد یا بیماری




اعضای بدن

کپل : kapel : باسن

بال : bal : دست

لینگ : ling : پا

کله : kaleh : سر

بلفه : belfeh: ابرو

می : mi : مو

چونه : choneh : چانه

لوشه : losheh : لب




گلی : gali : گلو

اشکم : eshkem : شکم

میون ذیل : mion zil : بین گردن و پشت

په کت : pekat : پشت سر

انگوس : angos : انگشت


چش خنه : chesh kheneh : گودی چشم




زمان ها و اوقات

اسا : esa : حالا ، اکنون

پینه ماز : pine maz : عصر

صواحی : sevahi : صبح

چاش گدر : chash geder : موقع ناهار

چاشت : chasht : ظهر

ناماشون: namashon : غروب



شو : sho : شب

شو نیشت: sho nisht : شب نشینی

پر توم نیهه : per tom niheh : خیلی وقت نیست ، دقایقی پیش

حرکات ظاهری بدن

کلش : kelesh : سرفه

اپچه : abcheh : عطسه

ول و ویاز : valo vyaz : دهن دره یا حرکات بعد از خستگی

وشنا : veshna : گرسنه

تشنا : teshna : تشنه

دکت : daket : افتاده یا مریض



زاله تو : zaletoo : تب شدید

گس دگیت : ges daghit : حالت ناراحتی ، بی قرار

خرناس : khernas : خر و پف شدید




وضعیت هوا

وارش : varesh : باران

میاه : miyah : ابری

افتاب : eftab : آفتاب

سرما : serma : سردی

ورفی : varfi: برفی




غذا ها و میوه ها

هلی : hali: آلوچه ، گوجه سبز

او : oo : آب

مرغنه : mergheneh : تخم مرغ

بیشتی : bishti : ته دیک

پلا تیم : pela tim : اضافه های برنج یا پلو

پلا : pela : برنج ، پلو



خرمانی : khermani : خرمالو

سه : seh: سیب

سی تی : siti : نوعی گوجه سبز

پشته زیک : peshteh zik : نوعی شکلات محلی

کئی پلا : kaee pela : کدو برنج

باکله : bakeleh : باقلا





انواع بازی های محلی

چله کته بازی : chelekete bazi :

بازی با دو چوب که بر اثر برخورد چوب بزرگ بر روی چوب کوچک و هنگام ضربه به طرف روبرو امتیاز داده می شود.


چش بیته کا : chesh bayteh ka :

قائم موشک که با چشم داشتن طرف مقابل نفر بعدی قائم می شود و ...


نجات بازی: nejat bazi :

نوعی بازی که برای نجات یار خودی تلاش می شود.


تنبره : takbareh :

با چیدن چند سنگ و با پرتاب توپ به طرف سنگها و بعد فرار تا راهی برای روی هم گذاشتن سنگ ها می باشد.


بزه کا : bazeh ka :

نوعی بازی که یک نفر را در میون جمع قرار داده و یک نفر به او می زند و بعد از بلند شدن باید بگوید نفری که زد کی بود.


هفت سنگ : haft sang :

با هفت سنگ که به ترتیب بایستی با یک روش خاصی آنها را روی دست قرار داد که در پایان همه روی دست قرار گیرند.


خط تیله بازی: khatileh bazi :

تیله بازی با پا



دیگر اصطلاحات


لینگه لو: linge lo : لگد مال ، له کردن

چله: cheleh : شاخه درخت

چمر : chemer : صدا

ونگ : vang : صدا زدن

شونگ: shong : فریاد زدن




تیل : til : گل و لای

تی تی : titi : شکوفه درخت یا گل

گنگه : kengeh : زیرساقه گیاه که در زمین است

پچیم : pachim : پرچین یا دیوار چوبی که با شاخه ها درست می شود

تلی : tali : تیغ یا سیخ برخی درختان




چکر : cheker : برامدگی روی چوب و دیگر وسیله ها

کپل : kapel : پرتاب کردن

کتار : ketar : به مجموعه دهان را گویند

ورز : varz : شخم زدن اول بهار

نشا : nesha : بوته برنج برای کاشت




کمل کوفا: kamel kafa : مجموعه از چیدن کاه رویس هم

دماس : demas : بگیر

میراب : mirab : کسی که آب زمین را تقسیم می کند

تیم : tim : بذر یا دانه

کتل : katel : به درازا ، ردیف

چکه : chakeh : دست زدن

سرما: serma : رقص



نفار :nefar : محلی برای استارحت و نگهبانی در صحرا

اوخار: okhar : آخور ، محل غذا برای دام

تیسابه : tisabeh : پا برهنه

رواق سر : revagh sar : ایوان یا جلوی منزل

کاتی : kati : نردبان




لچک : lachek : سربند ، پارچه برای بستن سر

پندیک : pendik : ویشکون

گذلاق: gezelagh : قلقلک برای خنده

کلن : kalen : خاکستر آتش

وازی : vazi : شن و ماسه

دسته چرخ: dasteh charkh : فرغون ، وسیله برای حمل بار

شب خوابی : shab khabi: چراغ شب

متکا :metka : متکا یا بالش

دسی برق : dasi bargh : چراغ دستی یا قوه

لم و لوار : lamo levar : خرابه یا چاله کنار باغ که دیوار نباشد

آپچین : apchin : نایلون یا پلاستیک