مرجع معرفی شهرستان  توریستی چالوس

مرجع معرفی شهرستان توریستی چالوس

معرفی جاذبه های دیدنی تاریخی شهر های چالوس ، نوشهر ، کلاردشت ، کجور ، مرزن آباد ، نمک آبرود ، کلارآباد ، متل قو ، رامسر
مرجع معرفی شهرستان  توریستی چالوس

مرجع معرفی شهرستان توریستی چالوس

معرفی جاذبه های دیدنی تاریخی شهر های چالوس ، نوشهر ، کلاردشت ، کجور ، مرزن آباد ، نمک آبرود ، کلارآباد ، متل قو ، رامسر

حکایتی ملانصرالدین


روزی دانشمندی به شهر ملانصرالدین وارد می شود و می خواهد با دانشمند آن شهرگفتگویی داشته باشد. مردم، چون کسی را نداشتند، او را نزد ملانصرالدین می برند. آندو روبروی هم می نشینند و مردم هم گرد آنها حلقه می زنند. آن دانشمند دایره ای روی زمین می کشد.

ملانصرالدین با خطی آن را دو نیم می کند. دانشمند تخم مرغی از جیب درمی آورد و کنار دایره می گذارد. ملانصرالدین هم پیازی را در کنار آن قرار می دهد. دانشمند پنجة دستش را باز می کند و به سوی ملانصرالدین حواله می دهد. 

ملانصرالدین هم با دو انگشت سبابه و میانی به سوی او نشانه می رود. دانشمند برمی خیزد، ازملانصرالدین تشکر می کند و به شهر خود بازمی گردد. مردم شهرش از او درباره ی گفتگویش می پرسند و او پاسخ می دهد که: ملانصرالدین دانشمند بزرگی است. من در ابتدادایره ای روی زمین کشیدم که یعنی زمین گرد است. او خطی میانش کشید که یعنی خط استواهم دارد. من تخم مرغی نشان او دادم که یعنی به عقیده ی بعضیها زمین به شکل تخم مرغاست. و او پیازی نشان داد که یعنی شاید هم به شکل پیاز. من پنجة دستم را باز کردم که یعنی اگر پنج تن مثل ما بودند کار دنیا درست می شد و او دو انگشتش را نشان دادکه یعنی فعلاً ما دو نفریم.

مردم شهر ملانصرالدین هم از او پرسیدند که گفتگو درمورد چه بود و او پاسخ داد: آن دانشمند دایره ای روی زمین کشید که یعنی من یک قرص نان می خورم. من هم خطی میانش کشیدم که یعنی من نصف نان می خورم. آن دانشمند تخم مرغی نشان داد که یعنی من نان و تخم مرغ می خورم. و من هم پیازی نشانش دادم که یعنیمن نان و پیاز می خورم. آن دانشمند پنجة دستش را به سوی من نشانه رفت که یعنی خاکبر سرت. من هم دو انگشتم را به سوی او نشانه رفتم که یعنی دو تا چشمت کور شود

شکار میمون زنده



شکار میمون زنده بخاطر چابکی و سرعت عمل جانور بسیار مشکل است. یکی از روشهای شکار میمون در آفریقا این است که شکارچی به محل اقامت میمونها می رود و بدون توجه به آنها در سوراخ کوچکی در یک سنگ بزرگ مقداری خوراکی می ریزد و دور می شود میمونهای گرسنه و کنجکاو دستشان را به درون سوراخ می برند و خوراکیها را در مشت خود می ریزند اما دهانه سوراخ کوچکتر از آن است که مشت میمون از آن خارج شود. میمون وحشت زده می شود و تقلا می کند تا خسته شود اما هرگز مشت بسته خود را باز نمی کند تا رها شود.
 
ذهن انسان هم گاه مانند مشت بسته میمون است،
تقلا می کند و بی تاب می شود و روی یک مسئله قفل می شود
در حالی که چاره در رها کردن و آزادی از قید و بندهای ذهن است

داستان عزرائیل در سی سی یو !



چند وقتی بود در بخش مراقبت های ویژه یک بیمارستان معروف، بیماران یک تخت بخصوص در حدود ساعت ۱۱ صبح روزهای یکشنبه جان می سپردند و این موضوع ربطی به نوع بیماری و شدت وضعف مرض آنان نداشت.
این مسئله باعث شگفتی پزشکان آن بخش شده بود به طوری که بعضی آن را با مسائل ماورای طبیعی و بعضی دیگر با خرافات و ارواح و اجنه و موارد دیگر در ارتباط می دانستند.

کسی قادر به حل این مسئله نبود که چرا بیمار آن تخت درست در ساعت ۱۱ صبح روزهای یکشنبه می میرد.

به همین دلیل گروهی از پزشکان متخصص بین المللی برای بررسی موضوع تشکیل جلسه دادند و پس از ساعت ها بحث و تبادل نظر بالاخره تصمیم بر این شد که در اولین یکشنبه ماه، چند دقیقه قبل از ساعت ۱۱ در محل مذکور برای مشاهده این پدیده عجیب و غریب حاضر شوند.

در محل و ساعت موعود، بعضی صلیب کوچکی در دست گرفته و در حال دعا بودند، بعضی دوربین فیلمبرداری با خود آورده و …

دو دقیقه به ساعت ۱۱ مانده بود که « پوکی جانسون‌» نظافتچی پاره وقت روزهای یکشنبه وارد اتاق شد. دوشاخه برق دستگاه حفظ حیات ( Life support system) را از پریز برق درآورد و دوشاخه جاروبرقی خود را به پریز زد و مشغول کار شد !!!

داستان شب چَره با گویش مازنی


 شب چَره


یَه‌تا کَل مَردی سحر موقع شِنه حَمّوم . حَمّوم دنج هَسّه و خلوت. هولّه ش-لِواس در اورنه شِنه خَزونه دِله. صلوات رساننّه و ش- چش دَونه شنه اُی بِن. راس که وونه ، وینه یَه تا کله اُی دِله تلو تلو خورنه.


فکر هاکرده جن هَسّه. بَترسیَه و لخت و سُخت اِنه درگا ، داد زَنه و از مردم کمک خواینه. مردِم ده که در خواب ناز دَونه با سر و صدای بی‌موقع این کل‌مردی یَکّه خورنه پِرسِنّه تا بَوینن چه بَوه.

کل‌مردی-ر- وینه که لخت و سُخت داد زنه و گُنه : آی جن! آی جن ! و حمّوم ر- نشون دِنه.


مردم، حمّوم سو شِنّه ، از بوم حمّوم  که آبشکه‌ای(نورگیر) به خزانه دارنه ،اِشنه، وینه که یَه تا کله اُی دله تکون تکون خورنه. داد زنّه تیفنگ بیارین تیفنگ بیارین. یه تا شکارچی ماهر تیفنگ اُورنه ، گُنه: بوآرین کنار. نشونه گیرنه زَنه کله وسط. وینه باز تکون تکون خورنه، ایباز تیر زنه به فرقش ولی وینه باز کارساز نَوه.

مطمئن وونه که جن هسّه . شِنّه دعاگر ور، از  وه خواینه که با جادو جمبل جنّ رد هاکُنه. دعاگر اِنه حمّوم سر، هر چی ورد خونّه ، وینه فایده نارنه.


جوونی پِدا وونه. شهامت خرج دنه با هزار تا بسم‌الله بوتَن شنه حمّوم دله. خزونه نزیک وونه ، وینه اون کله ، کل‌مردی ،کلاه نمدی هَسّه .


اره جان کل‌مردی ، -ش- لواس در بیارده-و- یاد هاکرده-و- کلاه ر- ش سر بیره.