مرجع معرفی شهرستان  توریستی چالوس

مرجع معرفی شهرستان توریستی چالوس

معرفی جاذبه های دیدنی تاریخی شهر های چالوس ، نوشهر ، کلاردشت ، کجور ، مرزن آباد ، نمک آبرود ، کلارآباد ، متل قو ، رامسر
مرجع معرفی شهرستان  توریستی چالوس

مرجع معرفی شهرستان توریستی چالوس

معرفی جاذبه های دیدنی تاریخی شهر های چالوس ، نوشهر ، کلاردشت ، کجور ، مرزن آباد ، نمک آبرود ، کلارآباد ، متل قو ، رامسر

اشعار صائب تبریزی


صائب تبریزی

دوش دیدم وسط کوچه روان پیری مست..
برلبش جام شرابی وسبویی در دست..
گفتم نکنی شرم از این می خواری؟
گفتا که مگر حکم به جلبم داری!؟

گفتم تو ندانی که خدا مست ملامت کرده؟
در روز جزا وعده به اتش کرده؟

گفتاکه برو بی خبر از دینداری
خود را به از باده خوران پنداری؟!

من می خورمو هیچ نباشد شرمم
زیرا به سخاوت خدا دل گرمم..
من هرچه کنم گنه از این می خواری
صد به ز تو ام که دایما هشیاری..

عمر زاهد همه طى شد به تمناى بهشت
او ندانست که در ترک تمناست بهشت
این چه حرفیست که درعالم بالاست بهشت
هر کجا وقت خوش افتاد همانجاست بهشت

دوزخ از تیرگی بخت درون من و توست
دل اگر تیره نباشد همه دنیاست بهشت...

چه خوشی عشق


صورتگر نقاشم هر لحظه بتی سازم
وانگه همه بت ها را در پیش تو بگدازم

صد نقش برانگیزم با روح درآمیزم
چون نقش تو را بینم در آتشش اندازم

تو ساقی خماری یا دشمن هشیاری
یا آنکه کنی ویران هر خانه که می سازم

جان ریخته شد بر تو آمیخته شد با تو
چون بوی تو دارد جان جان را هله بنوازم

هر خون که ز من روید با خاک تو می گوید
با مهر تو همرنگم با عشق تو هنبازم

در خانه آب و گل بی توست خراب این دل
یا خانه درآ جانا یا خانه بپردازم.

***************************


مَن اگر با مَن نباشم می شَوَم تنها ترین
کیست با مَن گر شَوَم مَن باشد از مَن ماترین

مَن نمی دانم کی ام مَن ، لیک یک مَن در مَن است
آن که تکلیف مَنَش با مَن مَنِ مَن ، روشن است

مَن اگر از مَن بپرسم ای مَن ای همزاد مَن !
ای مَن غمگین مَن در لحظه های شاد مَن !

هرچه از مَن یا مَنِ مَن ، در مَنِ مَن دیده ای
مثل مَن وقتی که با مَن می شوی خندیده ای

هیچ کس با مَن ، چنان مَن مردم آزاری نکرد
این مَنِ مَن هم نشست و مثل مَن کاری نکرد

ای مَنِ با مَن ، که بی مَن ، مَن تر از مَن می شوی
هرچه هم مَن مَن کنی ، حاشا شوی چون مَن قوی

مَن مَنِ مَن ، مَن مَنِ بی رنگ و بی تأثیر نیست
هیچ کس با مَن مَنِ مَن ، مثل مَن درگیر نیست

کیست این مَن ؟ این مَنِ با مَن زمَن بیگانه تر
این مَنِ مَن مَن کنِ از مَن کمی دیوانه تر ؟

زیر باران مَن از مَن پر شدن دشوار نیست
ورنه مَن مَن کردن مَن ، از مَنِ مَن عار نیست

راستی ! این قدر مَن را از کجا آورده ام ،
بعد هر مَن بار دیگر مَن ، چرا آورده ام ؟

در دهان مَن نمی دانم چه شد افتاد مَن
مثنوی گفتم که آوردم در آن هفتاد من !


*******************************

تو مرا جان و جهانی چه کنم جان و جهان را
تو مرا گنج روانی چه کنم سود و زیان را
نفسی یار شرابم نفسی یار کبابم
چو در این دور خرابم چه کنم دور زمان را

ز همه خلق رمیدم ز همه بازرهیدم
نه نهانم نه بدیدم چه کنم کون و مکان را
ز وصال تو خمارم سر مخلوق ندارم
چو تو را صید و شکارم چه کنم تیر و کمان را

چو من اندر تک جویم چه روم آب چه جویم
چه توان گفت چه گویم صفت این جوی روان را
چو نهادم سر هستی چه کشم بار کهی را
چو مرا گرگ شبان شد چه کشم ناز شبان را

چه خوشی عشق چه مستی چو قدح بر کف دستی
خنک آن جا که نشستی خنک آن دیده جان را
ز تو هر ذره جهانی ز تو هر قطره چو جانی
چو ز تو یافت نشانی چه کند نام و نشان را

" مولانا "

*******************************

چه زیبا گفت فروغ فرخزاد :
 
 اگر مستضعفی دیدی ،
 ولی از نان امروزت

 به او چیزی نبخشیدی ،
 به انسان بودنت شک کن!

 اگر چادر به سر داری ،
 ولی از زیر آن چادر

 به یک دیوانه خندیدی
 به انسان بودنت شک کن!

 اگر قاری قرآنی ،
 ولی در درکِ آیاتش

دچارِ شک و تردیدی ،
 به انسان بودنت شک کن!

 اگر گفتی خدا ترسی ،
 ولی از ترس اموالت

 تمام شب نخوابیدی ،
 به انسان بودنت شک کن!

 اگر هر ساله در حجّی ،
 ولی از حال همنوعت

 سوالی هم نپرسیدی ،
 به انسان بودنت شک کن!

 اگر مرگِ کسی دیدی ،
 ولی قدرِ سَری سوزن

ز جای خود نجنبیدی ،
به انسان بودنت شک کن

**************************


چند روزی می شود مثل خزر توفانی ام
من فدای چشمهاتم دلبر گیلانی ام

سبز جنگل های گیلان سبز چشمان شماست
حافظ چشم توام ، مامور جنگلبانی ام

صد قصیده شرح چشمانت کنم بی فایده است
شاعر قرن ششم هستم خود خاقانی ام

ارمغانت شاخه ای زیتون منجیل است و من
امپراطور کبیر دوره ی یونانی ام

بی تو خورشیدی ندارد آسمان لحظه هام
من هوای رشت هستم دایما بارانی ام

نوجوانم کرده چشمت این خود نوستالوژی است
سخت بیتاب تب عشقی دبیرستانی ام

بی قرارم بی قرارم بی قرارم بی قرار
من تپش های تنی با روح سرگردانی ام

کور خواهم کرد چشمی را که دنبالت کند
با غرور و غیرتی در خون کردستانی ام

جشن می گیرم اگر در خانه ام مهمان شوی
با خودت خورشید من شو در شب مهمانی ام

*********************


نکند صبح شود جای تو خالی باشد؟
بوی عطر تو فقط بر تن قالی باشد؟

انقدر دلهره دارم که جناب حافظ
گفته بیدار شوم،کاش که فالی باشد

دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادی
کاش که اخر این فال هم عالی باشد

سالهایی که در آن نیستی از بس شب بود
کاش امشب که تو هستی قد سالی باشد

بپرم تا خود خورشید سرش را ببرم
تا که امشب نرود ،کاش که بالی باش

من به امید رسیدن به زمین افتادم
نکند در سبدت میوه کالی باشد؟

سوزش بوسه تو گفت که این رویا نیست
کاش که رفتن تو خواب و خیالی باشد..


*********************************

به مُشتى مَست پیوستی


شرابی خوردم از دستِ عزیزِ رفته از دستی،
نمی دانم چه نوشیدم!!
که-سیرَم -کرده-از-هستی!!!


خودم مستُ، غزل مستُ، تمام واژه ها مَستند!!

قلم شوریده ای امشب!، عجب اُعجوبه ای هستی!!!
به ساز من که می رقصی، قیامت می کنی به به ..!!


چه طوفانی به پا کردی!!،

قَلم شاید تو هم مَستى؟؟!


زمین مستُ،
زمان مستُ،
مخاطب مَست شعرم شد!!


بنازم...دلبریهایت!

قَلَم ،الحَق که تردستی.
فلانی،
فرق بسیار است، میان مَستى و مَستى!!!


عزیزم خوب دقت کن!

به-هر-مَستى،،-نگو،؛پستی.
تظاهر می کنی امّا!!
تو هم از دیدِ من مَستى!!!


اگر پاکیزه تر بودی،

به شعرم دل نمی بستى !!
خودم مَستُ !غزل مستُ، تمام واژه ها مَستند!!!!
مخاطب معصیت کردی!
به مُشتى مَست پیوستی...!..


*********************************


صبحِ روزی پشت در می آید و من نیستم،
قصه ی دنیا به سر می آید و من نیستم...

یک نفر دلواپسم این پا و آن پا می کند،
کاری از من بلکه بر می آید و من نیستم...

خواب و بیداری، خدایا باز هم در می زند،
نامه هایم از سفر می آید و من نیستم...

هرچه من می‌آمدم تا نبش کوچه او نبود،
روز آخر یک نفر می آید و من نیستم...

در خیابان، در اتاقم، روی کاغذ، پشت میز،
شعر تازه آنقدر می آید و من نیستم...

بعدها وقتی که تنها خاطراتم مانده است،
عشق، روزی رهگذر می آید و من نیستم...


***********************************


هفت قدم برای شاد بودن:

قدم اول:کمتر فکر کنید , بیشتر احساس کنید.

قدم دوم:کمتر اخم کنید, بیشتر لبخند بزنید.

قدم سوم:کمتر صحبت کنید,بیشتر گوش دهید.

قدم چهارم:کمتر قضاوت کنید,بیشتر بپذیرید.

قدم پنجم:کمتر ببینید,بیشتر انجام دهید.

قدم ششم:کمتر گلایه کنید,بیشتر سپاسگزارباشید.

قدم هفتم:کمتر بترسید, بیشتر دوست داشته باشید.


********************************

شعری که در حضور رهبری خوانده شد , جالب است بخوانید

شعری که چندی پیش شروین سلیمانی باجسارت فراوان در مجلس شعر رهبری تلاوت کرد:



پیکِ مرگ آمد شبی شوقِ جهانم را گرفت
تا به خود جنبیدم عزرائیل جانم را گرفت

سرنشین بنز آن دنیا شدم بی گفت و گو
مرگ در پس کوچه ی دنیا ژیانم را گرفت

رد شدم با پای لرزان از پُلِ تنگِ صراط
یک فرشته دستهای ناتوانم را گرفت

خواستم وارد شوم در باغِ زیبای بهشت
حضرت هود آمد و نام و نشانم را گرفت

گفتم آن دنیا خودم مأمور دولت بوده ام!
اخم کرد و کارتهای سازمانم را گرفت

چونکه دانست آن جهان من گیر میدادم به خلق
گیر داد و حس و حال شادمانم را گرفت

بعد با اکراه ما را هم به داخل راه داد
اشتیاق زایدالوصفی امانم را گرفت

باغ سبزی دیدم و انواع نعمتها ولی
دیدن حور و پری تاب و توانم را گرفت

میگذشت ازدورحوری، گفتم "آی لاو یو، کامان"
دست هابیل آمدومحکم دهانم راگرفت

روبروی حورعینی غنچه شد لبهای من
حضرت لوط از عقب آمد لبانم را گرفت!

سعی کردم تا بنوشم جامی از جوی شراب
حضرت عیسی پرید و استکانم را گرفت

حضرت حوّا به همراه دوغلمانِ بلوند
رد شد و کلا لباسِ پرنیانم راگرفت

داشتم با حرص می لیسیدم از جوی عسل
حضرت داود با انبُر زبانم را گرفت

دیدم استخری پُر از حوری، پریدم توی آب
تا شدم نزدیک آنها کوسه رانم را گرفت

توی یک وان بلورین تخت خوابیدم در آب
نوح بیرونم نمود از آب و وانم را گرفت

یک پری شد میهمانم، بُردمش پشت درخت
بچه خوشگل یوسف آمد میهمانم را گرفت

خواستم وارد شوم در حلقه ی اصحاب کهف
سگ پرید از قسمتِ پا استخوانم را گرفت

پاتوقِ دِنجی برای عشق و حالم یافتم
گشتِ ارشادِ بهشت آمد مکانم را گرفت

یافتم اکسیر عمر جاودان را در بهشت
یک نفر اکسیر عمر جاودانم را گرفت

گفتم آخر ای خدا! این گیر دادنها به ما
لذتِ تفریح در باغِ جنانم را گرفت

پاسخ آمد: این سزای اوست که روی زمین
وقتِ عشق و حال ، حالِ بندگانم را گرفت...!

شعر :صورتگر نقاش

صورتگر نقاشم هر لحظه بتی سازم
وانگه همه بت ها را در پیش تو بگدازم

صد نقش برانگیزم با روح درآمیزم
چون نقش تو را بینم در آتشش اندازم

تو ساقی خماری یا دشمن هشیاری
یا آنکه کنی ویران هر خانه که می سازم

جان ریخته شد بر تو آمیخته شد با تو
چون بوی تو دارد جان جان را هله بنوازم

هر خون که ز من روید با خاک تو می گوید
با مهر تو همرنگم با عشق تو هنبازم

در خانه آب و گل بی توست خراب این دل
یا خانه درآ جانا یا خانه بپردازم.

گلچین اشعار زیبای عاشقانه و عارفانه و سیاسی


دشت مان گرگ اگر داشت نمی نالیدیم
نیمی از گله ی ما را سگ چوپان خوردست


************************************

عشق , یک چیزِ قشنگیست , خرابش نکنیم
معنی اش رنگ و ریا نیست , خرابش نکنیم

هرکسی صاحب زر گشت , که او قارون نیست
هر کسی رفت به میخانه , خرابش نکنیم

هرکسی خواند مناجات , که او مؤمن نیست
هرکسی ترکِ نمازِ شب و حج کرد , خرابش نکنیم
 
هرکسی ریش تراشید و کراوات بزد , غربی نیست
هرکسی دورشداز مسجدو محراب , خرابش نکنیم

عشق یعنی , همه جا با همه کس , انسان باش
عشق مفهوم عجیبیست ,خرابش نکنیم


************************************

روز هجران و شب فرقت یار آخر شد
زدم این فال و گذشت اختر و کار آخر شد

آن همه ناز و تنعم که خزان می​فرمود
 عاقبت در قدم باد بهار آخر شد

شکر ایزد که به اقبال کله گوشه گل
 نخوت باد دی و شوکت خار آخر شد

صبح امید که بد معتکف پرده غیب
گو برون آی که کار شب تار آخر شد

آن پریشانی شب​های دراز و غم دل
همه در سایه گیسوی نگار آخر شد

باورم نیست ز بدعهدی ایام هنوز
 قصه غصه که در دولت یار آخر شد

ساقیا لطف نمودی قدحت پرمی باد
که به تدبیر تو تشویش خمار آخر شد

در شمار ار چه نیاورد کسی حافظ را
شکر کان محنت بی​حد و شمار آخر شد


************************************



***  جملات حکیمانه  ****

_ آورلیوس(امپراتور روم-قرن ۲میلادی)
"هر روز را با گفتن این سخن به خود آغاز کنید:امروز با بی احترامی،فضولی،ناسپاسی، خصومت و خودپسندی مواجه خواهم شد-همه ی اینها به علت جهل عاملان آنها به نیک و بد امور است."


_ امروز ، من خالق و مسوول زندگی خود هستم و همه ی تجربیاتم نتیجه افکاری است که در مورد هر پدیده ای دارم . این حقیقت وجودی من است . خداوندا سپاسگزارم .



_ روایتی بسیار زیبا از ﺍﻣﯿﺮﺍﻟﻤﻮﻣﻨﯿﻦ ﻋﻠﯽ ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ :
 " فرمودند : در حضور هفت گروه، هفت کار را مخفی کن تا سعادتمند گردی:
.1 ﺩﺭ ﺣﻀﻮﺭ ﻓﻘﯿﺮ، ﺩﻡ ﺍﺯ ﻣﺎﻝ ﻭ ﻣﻨﺎﻟﺖ ﻧﺰﻥ .
.2 ﺩﺭ ﺣﻀﻮﺭ ﺑﯿﻤﺎﺭ ،ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺍﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺭﺧﺶ ﻧﮑﺶ .

.3 ﺩﺭ ﺣﻀﻮﺭ ﻧﺎﺗﻮﺍﻥ ، ﻗﺪﺭﺕ ﻧﻤﺎﯾﯽ ﻧﮑﻦ
.4 ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﻏﺼﻪ ﺩﺍﺭ، ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﯽ ﻧﮑﻦ.
.5 ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺯﻧﺪﺍﻧﯽ، ﺁﺯﺍﺩﯼ ﺍﺕ ﺭﺍ ﺟﻠﻮﻩ ﻧﻤﺎﯾﯽ ﻧﮑﻦ .
.6 ﺩﺭ ﺣﻀﻮﺭ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺑﯽ ﺑﭽﻪ، ﺍﺯ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯾﺖ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻧﮑﻦ .
.7 ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﯾﺘﯿﻢ ﺍﺯ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﺕ ﻧﮕﻮ.
(ﭼﻮﻥ ﺳﻮﺯ ﺩﻝ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺯﻭﺩﯼ ﺳﺮﺩ ﻧﻤﯿﺸﻮﺩ...)  کتاب تحف العقول صفحه167


_ زن بازتابی از رفتار مردش است. اگر شما زنی را تا نقطه جنون دوست بدارید،  او هم به همان مجنون تبدیل خواهد شد."


************************************


***  پزشکی ***



 15نشانه ای که به شما میگوید کمبود ویتامین دارید:
1-درد در انگشت ها, پشت ساق پا وکف پا (کلسیم ,پتاسیم, منیزیم)
2-شکاف درگوشه لب ها(گروه ویتامین B)
3-احساس خستگی (B2)
4-خواب رفتن وکرخی دست وپا (B6وB12)
5-جوش های قرمز در بازوها وگونه ها (AوD)
6-افسردگی (D)
7-ریزش موی شدید (B)
8-اختلالات دید شبانه (A)
9-بی اشتهایی (B)
10-حالت تهوع, یبوست ونفخ (B12)
11-خونریزی لثه وزخم هایی که دیر خوب میشن (C)
12-سردرد و سر گیجه (B3)
13-اسهال (B9)
14-بی خوابی (B5)
15-خشکی پوست (AوB)