مرجع معرفی شهرستان  توریستی چالوس

مرجع معرفی شهرستان توریستی چالوس

معرفی جاذبه های دیدنی تاریخی شهر های چالوس ، نوشهر ، کلاردشت ، کجور ، مرزن آباد ، نمک آبرود ، کلارآباد ، متل قو ، رامسر
مرجع معرفی شهرستان  توریستی چالوس

مرجع معرفی شهرستان توریستی چالوس

معرفی جاذبه های دیدنی تاریخی شهر های چالوس ، نوشهر ، کلاردشت ، کجور ، مرزن آباد ، نمک آبرود ، کلارآباد ، متل قو ، رامسر

به مُشتى مَست پیوستی


شرابی خوردم از دستِ عزیزِ رفته از دستی،
نمی دانم چه نوشیدم!!
که-سیرَم -کرده-از-هستی!!!


خودم مستُ، غزل مستُ، تمام واژه ها مَستند!!

قلم شوریده ای امشب!، عجب اُعجوبه ای هستی!!!
به ساز من که می رقصی، قیامت می کنی به به ..!!


چه طوفانی به پا کردی!!،

قَلم شاید تو هم مَستى؟؟!


زمین مستُ،
زمان مستُ،
مخاطب مَست شعرم شد!!


بنازم...دلبریهایت!

قَلَم ،الحَق که تردستی.
فلانی،
فرق بسیار است، میان مَستى و مَستى!!!


عزیزم خوب دقت کن!

به-هر-مَستى،،-نگو،؛پستی.
تظاهر می کنی امّا!!
تو هم از دیدِ من مَستى!!!


اگر پاکیزه تر بودی،

به شعرم دل نمی بستى !!
خودم مَستُ !غزل مستُ، تمام واژه ها مَستند!!!!
مخاطب معصیت کردی!
به مُشتى مَست پیوستی...!..


*********************************


صبحِ روزی پشت در می آید و من نیستم،
قصه ی دنیا به سر می آید و من نیستم...

یک نفر دلواپسم این پا و آن پا می کند،
کاری از من بلکه بر می آید و من نیستم...

خواب و بیداری، خدایا باز هم در می زند،
نامه هایم از سفر می آید و من نیستم...

هرچه من می‌آمدم تا نبش کوچه او نبود،
روز آخر یک نفر می آید و من نیستم...

در خیابان، در اتاقم، روی کاغذ، پشت میز،
شعر تازه آنقدر می آید و من نیستم...

بعدها وقتی که تنها خاطراتم مانده است،
عشق، روزی رهگذر می آید و من نیستم...


***********************************


هفت قدم برای شاد بودن:

قدم اول:کمتر فکر کنید , بیشتر احساس کنید.

قدم دوم:کمتر اخم کنید, بیشتر لبخند بزنید.

قدم سوم:کمتر صحبت کنید,بیشتر گوش دهید.

قدم چهارم:کمتر قضاوت کنید,بیشتر بپذیرید.

قدم پنجم:کمتر ببینید,بیشتر انجام دهید.

قدم ششم:کمتر گلایه کنید,بیشتر سپاسگزارباشید.

قدم هفتم:کمتر بترسید, بیشتر دوست داشته باشید.


********************************

شعری که در حضور رهبری خوانده شد , جالب است بخوانید

شعری که چندی پیش شروین سلیمانی باجسارت فراوان در مجلس شعر رهبری تلاوت کرد:



پیکِ مرگ آمد شبی شوقِ جهانم را گرفت
تا به خود جنبیدم عزرائیل جانم را گرفت

سرنشین بنز آن دنیا شدم بی گفت و گو
مرگ در پس کوچه ی دنیا ژیانم را گرفت

رد شدم با پای لرزان از پُلِ تنگِ صراط
یک فرشته دستهای ناتوانم را گرفت

خواستم وارد شوم در باغِ زیبای بهشت
حضرت هود آمد و نام و نشانم را گرفت

گفتم آن دنیا خودم مأمور دولت بوده ام!
اخم کرد و کارتهای سازمانم را گرفت

چونکه دانست آن جهان من گیر میدادم به خلق
گیر داد و حس و حال شادمانم را گرفت

بعد با اکراه ما را هم به داخل راه داد
اشتیاق زایدالوصفی امانم را گرفت

باغ سبزی دیدم و انواع نعمتها ولی
دیدن حور و پری تاب و توانم را گرفت

میگذشت ازدورحوری، گفتم "آی لاو یو، کامان"
دست هابیل آمدومحکم دهانم راگرفت

روبروی حورعینی غنچه شد لبهای من
حضرت لوط از عقب آمد لبانم را گرفت!

سعی کردم تا بنوشم جامی از جوی شراب
حضرت عیسی پرید و استکانم را گرفت

حضرت حوّا به همراه دوغلمانِ بلوند
رد شد و کلا لباسِ پرنیانم راگرفت

داشتم با حرص می لیسیدم از جوی عسل
حضرت داود با انبُر زبانم را گرفت

دیدم استخری پُر از حوری، پریدم توی آب
تا شدم نزدیک آنها کوسه رانم را گرفت

توی یک وان بلورین تخت خوابیدم در آب
نوح بیرونم نمود از آب و وانم را گرفت

یک پری شد میهمانم، بُردمش پشت درخت
بچه خوشگل یوسف آمد میهمانم را گرفت

خواستم وارد شوم در حلقه ی اصحاب کهف
سگ پرید از قسمتِ پا استخوانم را گرفت

پاتوقِ دِنجی برای عشق و حالم یافتم
گشتِ ارشادِ بهشت آمد مکانم را گرفت

یافتم اکسیر عمر جاودان را در بهشت
یک نفر اکسیر عمر جاودانم را گرفت

گفتم آخر ای خدا! این گیر دادنها به ما
لذتِ تفریح در باغِ جنانم را گرفت

پاسخ آمد: این سزای اوست که روی زمین
وقتِ عشق و حال ، حالِ بندگانم را گرفت...!