مرجع معرفی شهرستان  توریستی چالوس

مرجع معرفی شهرستان توریستی چالوس

معرفی جاذبه های دیدنی تاریخی شهر های چالوس ، نوشهر ، کلاردشت ، کجور ، مرزن آباد ، نمک آبرود ، کلارآباد ، متل قو ، رامسر
مرجع معرفی شهرستان  توریستی چالوس

مرجع معرفی شهرستان توریستی چالوس

معرفی جاذبه های دیدنی تاریخی شهر های چالوس ، نوشهر ، کلاردشت ، کجور ، مرزن آباد ، نمک آبرود ، کلارآباد ، متل قو ، رامسر

زندگینامه مختار ثقفی

زندگینامه مختار ثقفی


Biography Mokhtar saghafi2 زندگینامه مختار ثقفی 

تولد مختار

ابو اسحاق، مختار بن ابی عبید ملقب به کیسان، در سال اول هجری به دنیا آمد. دقیقا در سال اول هجری! 

 

لقب

لقب مختار «کیسان» به معنی زیرک و تیزهوش بود که قبیله کیسانی رامنسوب به او دانسته اند. در روایتی نقل شده است که این لقب را امیرالمومنین علیه السلام به او دادند.

 

خانواده مختار

مادر او چنان که در تاریخ اشاره شده است زنی باهوش،صاحب عقل و دارای فصاحت و بلاغت بود. نقل شده است که مادر مختار وقتی او را حامله بود در خواب دید که بشارت پسری شجاع را به او می دهند او همچنین بعد ازتولد مختار خوابی مشابه در مورد او دید. هنگامی که ارتش اسلام برای جنگ با ارتش کسری از مدینه به طرف عراق و ایران حرکت کرد، فرماندهی این لشکر از طرف خلیفه دوم به ابوعبید، پدر مختار واگذار شده بود.

ابوعبید، مختار را نیز برای جهاد در این بسیج شرکت داد و بدین وسیله مختار 13ساله از جمله رزمندگان شدکه برای اولین بار درجنگی عظیم شرکت می کرد. پدر و دوبرادر مختار در جنگ با ایران در روزی که به یوم الجسرمعروف است کشته شدند و مختار که در آن زمان 13 سال داشت تحت تکفل عمویش سعد ثقفی در آمد. سعد از طرف حضرت امیر علیه السلام فرماندارمداین شد و تا زمان امام حسن علیه السلام بر این سمت بود و به‌ دلیل حسن سلوک و رفتار نیکویش با مردم محلی شهرت داشت. اوهمچنین یکی از فرماندهان سپاه امیرالمومنین در جنگ صفین بود. مختار نیز به همراه عمویش به مداین رفت.

مختار خواهری داشت به نام صفیه که این خواهر بعدا باعبدالله ابن عمر پسر خلیفه دوم ازدواج کرد. و همین عبدالله بواسطه احترامی که عرب برای او قائل بودند دوبار باعث آزادی مختار از زندان شد.

 

همسران مختار

همسران مختار به نام‌های عُمره، دختر نعمان ‏بن بشیرانصاری و ام‏ثابت، دختر سمره ‏بن جُندَب بودند که هنگام دستگیری،از لعن او سر باز زده و گفتند: «چگونه ازمردی بیزاری بجوییم که به ربوبیت خدا معترف، روزها روزه و شب‌ها به نمازمشغول بود.خونش را در راه خدا ورسول و برای کشتن قاتلان فرزند پیامبر واصحابو یاران آن بزرگوار، بذل کرد و خداوند وی را بر آن نامردمان مسلّط ساخت و با کشتن آنها دل‌ها را شفا داد.»به فرمان عبدالله ‏بن زبیرآن دوزن، بین لعن مختار یا مرگ مخیّر شدند… پدر عمره، نعمان‏بن بشیرانصاری همان کسی بود که پیراهن عثمان را به شام بردو در جنگ صفین در کنار معاویه و علیه امام شمشیر زدو از طرف معاویه و فرزندش یزید،والی بود. خداونداز چنین پدری منحرف، چنین دختری با ایمان به دنیاآورد.

 

 Biography Mokhtar saghafi3 زندگینامه مختار ثقفی

 

محل زندگی مختار

او از مردم شهر طائف و از قبیله بنی ثقیف بود که در خلافت عمربن الخطاب،همراه پدرش به مدینه رفت. مختار درزمان خلافت امیرالمومنین علی علیه السلام،با آن حضرت در عراق بود و بعد از شهادت حضرت، در بصره ساکن شد.

 

مختار و دعوت امام حسین علیه السلام

در سال 61، زمانی که مسلم بن عقیل علیه السلام به کوفه آمد تا برای حضرت ابا عبدالله علیه السلام بیعت بگیرد، او اولین نفری بود که با مسلم علیه السلام پیمان بست، سپس خانه اش را در اختیار مسلم قرار دادتا در آنجا، مسلم از مردم بیعت بگیرد. هنگام ستگیرىمسلم و هانى، مختار در کوفه نبود و او براى جذب نیروبه اطراف شهر رفته بود و وقتى خبر ناگواردستگیرىمسلم را شـنـیـد، بـا جمعى از افراد و یارانش به کوفه آمد.هنگام ورود به شهر، با نیروهاى مسلح ابن زیاد بـرخـورد کـرد و در پـى یـک گـفت و گوى لفظى شدید، بین آنان و مختار و افرادش درگیرى پـیـش آمـد و فـرمـانـده آن گـروه مـسـلح کـشته شد و افرادمختار متفرق شدند؛ زیرا مقاومت را به صـلاح نـدیـدنـد؛ مـخـتـار از آنـان خـواست محل را ترک گویند تا ببینند چه پیش خواهد آمد. مختار به حمایت عمرو نزد ابن زیاد رفت. 

وقـتـى چـشـم ابـن زیاد به مختار افتاد،فریاد زد:  تو همانى که به یارى پسر عقیل شتافتى؟ مختار قسم یاد کرد که من در شهر نبودم و شب را هم نزد عمرو بن حریث به سر بردم.

ابن زیاد که عصبانى بود، عصاى خود را محکم به صورت مختار کوبید به طورى که از نـاحیه یک چشم صدمه دید.

عمرو برخاست واز مختار دفاع کرد و شهادت داد که او در ماجرا نبوده و بـه وى پناهنده شده است. ابن زیاد کمى آرام گرفت و گفت: اگر شهادت عمرو نبود، گردنت را مى‌زدم. و دستورداد مختار را به زندان افکندند. مختار همچنان درزندان بود تا امام حسین علیه السلام به شهادت رسید.

 


Biography Mokhtar saghafi1 زندگینامه مختار ثقفی

 

قیام مختار

وی پنج سال بعد از حادثه خونین کربلا و یکسال بعد ازنهضت «توابین» باهدف خونخواهی حضرت سیدالشهدا علیه السلام وانتقام از قاتلان شهدای کربلا قیام کرد. 14 ربیع الاول سال 66 هـ ق، در کوفه به پا خاست و عبدالله بن مطیع را که کارگزار عبدالله بن زبیربود بیرون کرد. قیام و جهت گیری اصلی جنبش مختار با شعار «یا منصورامت» و «یا لثارات الحسین» بود. درگیری های سختی در محله ها و میدان های کوفه شد، گروههایی کشته وگروههایی تسلیم شدند و مختار وارد قصر کوفه شد.اشراف کوفه با او بیعت کردند. اغلب سپاه مختار ازموالی ایرانی بودند. مختار بعد از تسلط بر حکومت، قاتلان واقعه کربلا را کشت ونیروهایی به اطراف فرستاد تا هم در مناطق دیگر غالب شده و هم جنایتکاران آنجا رابه کیفرشان برساند. مدتها این تحرکات و نبرد با طرفداران بنی امیه به طول انجامید.

 

ایرانیان در قیام مختار

پیوستن نیروهای ایرانی به مختار چندان دامنه دار بود که وقتی سفیری از شام برای مذاکره با ابراهیم بن مالک اشتر وارد اردوی سپاه مختار شد، از زمانی که ازدروازه اردو گذشت تا وقتی که با خودِ ابراهیم مذاکره کرد، یک کلمه عربی نشنید.به همین دلیل هم به تدریج گروه‌های عربی که هوادار وی بودند و به سنت جاهلی اشرافیت اعراب باور داشتند،به تدریج از گرد اوپراکنده شدند. نظر ائمه علیهم السلام درباره قیام مختار از مجموع قرائن و روایات به دست می آید که خروج و قیام مختار، مورد رضایت خداوند و چهارده معصوم بوده است و شواهد زیادی بیانگراین امر است.

مثلا یکی ازقرائن این است؛ زمانی که میثم تمار به همراه مختار درزندان به سر می برد، میثم به او خبر داد که او بر علیه قاتلین کربلا قیام خواهد نمود، بی شک اگر قیام اومورد رضایت اهل بیت علیهم السلام نبود، میثم این امررا به مختار گوشزد می کرد. ازظاهر برخی دیگر ازروایات به دست می آید که قیام او با اذن و اجازه خاص امام سجاد علیه السلام بوده است. از جمله این روایات، اجازه ای است که وی از محمد بن حنفیه گرفته است.

ممکن است گفته شود اجازه ازمحمد حنفیه دلیل بررضایت ائمه از قیام او متار نمی شود، ولی با توجه به اینکه از طرفی، مختار می دانست هر گونه حکومت و سیاستی جز به فرمان معصوم صحیح نیست، و از سوی دیگر با توجه به شخصیت و تقوای محمد اوبدون اذن امام زمانش،اجازه چنین کاری را صادر نمی کند، و عدم اذن مستقیم از امام علیه السلام به خاطر رعایت شرایط تقیه بوده است؛ او برای گرفتن اجازه به سراغ محمد بن حنفیه می رود، در این دیدار محمد بن حنفیه او را به تقواسفارش می کند و با رعایت شرایط تقیه، سخنانی میگویدکه  ختار از آن، اجازه برای قیام می فهمد و باتوجه به شخصیت معنوی محمد بن حنفیه، می توان گفت اجازه او با اذن امام سجاد بوده است.

 

Biography Mokhtar saghafi4 زندگینامه مختار ثقفی

 

مرقد مختار بن ابی عبید ثقفی

پس از شهادت مختار توسط مصعب بن الزبیر, جسد پاک او در دیوار قصر الاماره نزدیک مسجد مدفون شد , این قبر مخفی ماند تا اینکه آیه الله العظمی سید مهدی بحر العلوم در زمان خود به جستوجو وآشنایی با آثار ومحرابهای مسجد پرداخت , سید در آن زمان ترجیح داد,مسجد کوفه با خاک پاک مدفون شود چون زمین مسجد پائین تر از دیگر سرزمین های منطقه بود ودر نتیجه آبهای سطحی در آن جریان پیدا می گرد, پیرو دستور آیت الله بحر العلوم زمین مسجد کوفه که عمق آن مساوی مقام پیامبر وخانه حضرت نوح بود با خاک پاکسپرشد تا از آلودگی ها در امان نگه داشته شود در جای همان محراب ها بر روی خاک محرابهای جدید ساخته شد همانگونه که اکنون هم نمایان است.
در زمان بررسی ها جستجوی آثار مسجد که از طرف سید وجمعی از علما صورت گرفت, سید قبر شریف پنهان شده ای را پیدا کرد وجایگاه آن قبر انتهای راه رو در زیر زمین وبه طرف خارج مسجد به سمت قصر الأماره بود وبر آن قبر سنگی یافتند که بر آن اسم ولقب مختار نوشته شده بود .
پس از یافتن قبر, (محسن الحاج عبود شلاش ) ساختن حرم جدید وبزرگی برای مختار را بر عهده گرفت وآن را به رواق حرم حضرت مسلم از سمت جنوب ملحق کرد , وبرای قبر پنجره ای آهنین قرار داد ودرب راه رو که در حجره ای در کنج مسجد کوفه قرار داشت را مسدود کرد .

  ادامه مطلب ...

فیلسوف شرق از مفاخر چالوس


 آیت الله میرزا طاهر تنکابنی فقیه نصیری


فیلسوف شهیر شرق، آیت الله میرزا طاهر تنکابنی فقیه نصیری از مفاخر مازندران- اهل روستای کردیچال کلاردشت.


درجه دانش ایشان در فلسفه به حدی بود که به فیلسوف شرق شهرت یافت. البته در بعضی مقالات و نوشته ها شهرت خاتم الحکما نیز به چشم می خورد. ایشان وکیل چند دوره مجلس شورای ملی در دوره مشروطیت بودند.
میرزا طاهر تنکابنی، در سال ۱۲۴۲ (ش) در روستای کردیچال از توابع کلاردشت تنکابن به دنیا آمد.(در آن زمان کلاردشت از الحاقات تنکابن محسوب می شد) پدرش شغل دولتی داشت و نائب حکومتی کلارستاق بود. برادران بزرگش یعنی آقایان محمد خان سرتیپ کلارستاقی و عبدالعلی معتضد السلطان از مجاهدان شجاع انقلاب مشروطه در تنکابن بودند و در ماجرای این قیام رشادتهایی از خود نشان دادند. ریشه خانوادگی او به طایفه‌ای معتبر و ملاک به نام فقیه نصیری می‌رسید و به همین دلیل همیشه در ادامه نام خانوادگی خود، این نام را می‌نوشت.
میرزا دوران کودکی و تحصیلات مقدماتی را تا سن یازده سالگی در وطن خویش سپری کرد و سپس تا ۱۹ سالگی در بلوک لنگای تنکابن تحصیل نمود و بعد از آن به تهران رفت.
ورود وی به تهران مقارن با پی ریزی مدرسه سپهسالار جدید بود. لذا برای تحصیل علوم، نخست در مدارس «کاظمیه»، «قنبر»«علی خان» و حاج حسن مسکن گزید و چون کاربنای مدرسه سپهسالار پایان یافت در آن جا اقامت نمود. او حدود پنجاه سال در این مرکز علمی و آموزشی می زیست و اشکالات فلسفه مشاء را برای طالبین علم حل می کرد.
وی در صفحه آخر شرح قیصری بر فصوص الحکم (چاپ سنگی) که به خودش تعلق داشته و اکنون در کتابخانه مجلس شورای اسلامی قرار دارد، چنین نگاشته است:
در (۱۲۹۹ هـ . ق) این بنده برای تحصیل علوم دینیه رسمیه به تهران آمده ام و ورودم در مدرسه معروف به کاظمیه بوده و در ششم محرم سنه مذکور به منزل پسر عمویم مرحوم شیخ عنایت الله ابن آقا نصر الله ـ رحمت الله علیهما ـ که در سال قبل از آن به تهران آمده بود و در آن مدرسه منزل داشت وارد شدم.
بنابراین حکیم تنکابنی، در سن نوزده سالگی به تهران آمده و آن چه که در اکثر منابع مربوط به شرح حال ایشان در مورد ورودش به تهران در شانزده سالگی نوشته اند، درست نیست.
میرزا طاهر، تحصیلات خود را در علوم متداول مانند: ادبیات عرب، ادبیات فارسی، منطق، ریاضیات، طبیعیات، طب، الهیات،‌عرفان، اخلاق، فقه و حدیث و تفسیر و سیر تواریخ، در محضر اساتیدی همچون آقا علی مدرس تهرانی، آقا محمد رضا قمشه ای، میرزا ابوالحسن جلوه زواره ای ، حاج شیخ علی نوری، میرزا عبدالله،حاج میرزا ابوالفضل تهرانی، حاج میرزا محمد حسن آشتیانی به پایان رساند و به درجه اجتهاد رسید.
استاد شهید مرتضی مطهری می نویسد:
((میرزا طاهر دوره میرزای جلوه و حکیم قمشه ای و حکیم مدرس را درک کرده است. این که از درس حکیم کرمانشاهی و حکیم نیریزی استفاده کرده است چیزی نمی دانیم. ))
میرزا طاهر تنکابنی به ریاضیات آگاهی بسیار داشت و تحریر اصول اقلیدس ـ از خواجه نصیر الدین طوسی ـ را تدریس می نمود. در آن سال ها که وی استاد درس معقول در مدرسه سپهسالار بود، بامداد هر روز کتابهای درسی را با سادگی در زیر بغل می گرفت. از خانه خود واقع در خیابان ری پیاده به مسجد سپهسالار می رفت. او پس از عبور از سه راه امین حضور و سرچشمه به مدرسه می رسید و پس از پایان درس و بحث این راه نسبتا طولانی را تا منزل مجدداً می پیمود. خانه او که در حقیقت دار العلم بود و در آن همواره به روی دانش پژوهان و طالبان معرفت باز بود. وی از جمله مدرسان علوم سیاسی نیز به شمار می رفت. در مجالس و محافل او مخاطبان سراپا گوش می شدند و وقتی در مباحث ادبی و بخصوص علم رجال صحبت آغاز می کرد آن چنان متحیر می گردیدند که گویی قفل سکوت بر دهانشان زده اند.
برخی از شاگردان او عبارتند از:
محمد تقی مدرس رضوی، محمود نجم آبادی. میرزا هاشم آملی، میرزا مهدی الهی قمشه ای، میرزا حسین خان پیرنیا مؤتمن الملک، حکیم میرزا یدالله نظر پاک کجوری، مرحوم دکتر موسی عمید ، میرزا عبدالکریم تهرانی، محمد علی فروغی (ذکاء الملک)، بدیع الزمان فروزان فر،جلال الدین همایی،عبدالعظیم قریب،آقا شیخ اسماعیل کلباسی، شیخ علی محمد بن المولی محمد التوسیرکانی معروف به جولستانی.
استاد شهید مرتضی مطهری می نویسد:
(( او از اساتید مسلم فلسفه در دوران اخیر و ممحض در فلسفه بود. احاطه وی به متون و آرای فلاسفه حیرت انگیز بوده است. ))
نصرت الله امین که از محشورین و نزدیکان میرزا طاهر تنکابنی بوده است می نویسد :
«می توان گفت که آن مرحوم حکیمی فقیه و فقیهی حکیم بود. در هیأت و نجوم استاد و در طب قدیم هیچ یک از معاصران به پایه او نمی رسیدند. اغلب اطبای قدیم به شاگردیش افتخار می کردند و هر یک از آنان در موقع بیماری نزدش معالجه و مداوا می نمودند. در محافل و مجالس وقتی شروع به صحبت می کرد به گونه ای شنوندگان را شیفته خود می نمود که در بادی امر تصور می شد آن شادروان تمام هم خود را مصروف ادبیات عرب و ایران و علم رجال نموده است. چندین هزار بیت قصاید عربی و فارسی را در حافظه داشتند. خطشان بسیار زیبا بود و کتبی که به خط ایشان استنساخ شده در کتابخانه اش فراوان بود. اگر بگوییم از لحاظ عرفان، میرزا در عصر خود یکی از اوتاد به شمار می رفت، خطا نگفته ایم. اگر کسی به حالات روحانی وی آشنایی داشت می دانست که وی عارفی ربانی بود. هیچ گاه دل از یاد و لب از ذکر خدا فراغ نداشت. اغلب شبها را به ریاضت می گذراند و همواره با خدای خود راز و نیاز داشت. حافظه اش به قدری (قوی) بود که تا آخرین دقایق حیات خود مطلبی را که شنیده و یا خوانده بود فراموش ننمود و به کمک این حافظه سرشار و مطالعات عمیقانه اش بود که وقتی کوچک ترین سوال علمی از او می شد بدون مراجعه به کتاب ساعت ها درباره اش صحبت می فرمود. 

حتی اغلب اتفاق می افتاد در موقع ذکر مطلبی از کتابی، صفحه آن کتاب را بدون کوچکترین اشتباهی بیان می کرد. صراحت لهجه و شجاعت مرحوم میرزا زبانزد همه بود. حقایق را بدون پرده می گفت و از هیچ کس در این مورد بیم و هراسی نداشت. مناعت طبع و علو نفسش به قدری بود که با این که تمام املاک او گرفته شد و دستش از همه کاری کوتاه گردید و حتی افراد خانواده اش را از ادارات بیرون کردند دست احتیاج به سوی هیچ کس دراز نکرد. معراجی از میرزا طاهر تنکابنی را دکتر باستان در کتاب افسانه زندگی نگاشته است.»

تنکابنی در دوره‌های اول، سوم و چهارم مجلس شورای ملی به نمایندگی برگزیده شد. در دورۀ اول به نمایندگی از طلاب به مجلس راه یافت و از ۱۳ مهر ۱۲۸۴ تا ۲ تیرماه ۱۲۸۶ که مجلس به اجبار تعطیل شد، در مجلس بود. در دورۀ سوم نیز به جای افراد مستعفی از سوی اهالی تهران نماینده شد (۳۰ خرداد ۱۲۹۴ش). در همان سال با وقوع جنگ جهانی اول و مهاجرت مشروطه‌طلبان و آزادی‌خواهان از تهران، وی به همراه چند تن از نمایندگان، ابتدا به قم رفت و از جانب ملّیّون مأمور بروجرد شد و از آنجا همگام با سایر ملیون از جمله سیدحسن مدرس، سیدمحمدرضا مساوات، حسین استرابادی، محمدتقی شاهرودی، سلیمان میرزا اسکندری، سیدحسن کزازی، سیدحسن گلزار و چند تن دیگر در ۳۰ آبان ۱۲۹۴ راهی عراق شد و به مدت ۴ سال در شهرهای کربلا، موصل، کاظمین و بغداد به سر برد. وی در دورۀ چهارم مجلس و هنگامی که هنوز در مهاجرت به سر می‌برد، برای بار سوم از سوی فرقۀ دموکرات به نمایندگی رسید و پس از آن با استقبال گرم مردم به تهران بازگشت، از ۳۰ مرداد ۱۳۰۰ تا ۳۰ خرداد ۱۳۰۲ عهده‌دار سمت نمایندگی بود.
در پایان دورۀ استبداد صغیر، تنکابنی در کمیسیون ۲۸ نفرۀ ویژه‌ای که احکامی را برای تصویب در مجلس عالی تهیه می‌کرد، عضویت داشت. عزل محمدعلی شاه و تعیین نایب‌السلطنه، به ابلاغ این کمیسیون صورت گرفت . سنجابی تصریح می‌کند که مقارن جنگ جهانی اول و تشکیل دولت نظام‌السلطنۀ مافی در کرمانشاه، شمار زیادی از آزادی‌خواهان ایران در میان ایل سنجابی در کردستان اقامت گزیدند، ازجمله میرزاطاهر تنکابنی که مدتها میهمان خانوادۀ سنجابی بود.
یکی از مسئولیتهای میرزا طاهر تنکابنی حضور در عدلیه بود . با ورود به عدلیه در محاکم جزایی ابتدایی مشغول به خدمت شد. پس از تشکیل دادگستری نوین، با رتبه ۷ قضایی رئیس کل استیناف شد (۱۳۰۵ ش) سپس به ریاست شعبه حقوق در دیوان استیناف منصوب شد. در رمضان ۱۳۲۷ (هـ ق) ریاست شعبه محکمه جزا، ریاست شعبه اول استیناف و ریاست محاکم بدایت را بر عهده گرفت (۱۳۳۰ هـ . ق) در این سال به وکالت مجلس انتخاب شد و در سال ۱۲۹۸ (ش) به عدلیه بازگشت و به عنوان عضو دیوان عالی تمیز به خدمت قضایی پرداخت. از سوم ماه حوت ۱۲۹۹ (ش) تا دوم جوزای ۱۳۰۰ (ش) دادستان کل کشور بود و سپس به مستشاری دیوان تمیز رسید. در همین دوران، مجدداً به وکالت مجلس انتخاب شد.
میرزا محمد طاهر تنکابنی در مدت عمر پر برکت خود کتابخانه ای مشتمل بر چهار هزار جلد کتاب خطی و سنگی و نفیس گرد آورده بود. که با توجه به احاطه کافی وی به علوم گوناگون از حیث کیفیت کم نظیر و بلکه بی نظیر بود.
شیخ آقا بزرگ تهرانی می نویسد:
«در کتابخانه این مرد فاضل و عارف نسخه های نفیس نگهداری می شد که برخی از آن ها در اواخر عمر او هنگام کسالت و بیماری اش به کتابخانه مجلس شورا فروخته شد.»
شادروان استاد سید محمد محیط طباطبایی، دانشمند اهل زواره، در این باره گفته است:
«کسانی که مرحوم میرزا طاهر را دیده اند نیک می دانند که هم مدرسی والا مقام بود و هم شخصیتی مورد توجه و احترام. من در مباحثات با ایشان شرکت می کردم و همواره از محضرشان استفاده می بردم. بر وی ستم بسیار رفته بود. از کار برکنارش کردند و مقام قضاوت را از وی گرفتند و گوشه نشینش ساختند … . روزی مرا به منزل خود دعوت کرد تا کتابخانه اش را ببینم و در همین دیدار با فرزند برومندشان نیز آشنا شدم. چندی بعد از آن،میرزا به سرای باقی شتافت و آقا زاده ایشان به من مراجعه کرد و گفت: برای پرداخت مقداری قرض، گریزی جز فروش کتاب های پدر نیست. من ایشان را از آن کار منع کردم و موضوع را با کتابخانه مجلس در میان گذاشتم و با موافقت ایشان قرار شد که کتابها به کتابخانه مجلس منتقل شود و مبلغ قرض نیز از طریق بودجه مدرسه ای که میرزا در آن تدریس می کرد تأمین و پرداخت گردد. قراردادی تنظیم شد که متن آن را خود تهیه کردم و در آن این شرط را قرار دادم که کتاب های مزبور در مخزنی به نام مرحوم میرزا محمد طاهر محفوظ بماند و این چنین شد نتیجه آن که به خاطر خواهش و وساطت من و بزرگواری آقا زاده آن حکیم فقید، مجموعه ای شامل ۱۴۰۰ – ۱۳۰۰ نسخه خطی ممتاز به همراه حدود ۱۶۰۰ ـ ۱۵۰۰ کتاب چاپ سنگی نفیس در بخشی به نام آن مرحوم جای گرفته و برای همیشه باقی خواهند ماند.»
حکیم میرزا مهدی الهی قمشه ای به علامه حسن زاده آملی گفته بود:
آن مرحوم با بودن میراث ملکی قابل توجه در مازندران به دلیل فشار رضا خان کارش به جایی رسید که به فروختن کتابهایش ناچار شد و از فروش آنان ارتزاق می کرد؛ ولی قسمت عمده کتابهایش نسخه های نفیس خطی بود که آن ها را نفروخت و نگه داشت و بعد از رحلتش همه آن ها را به کتابخانه مجلس فروختند.
امکان نداشت میرزا کتابی را در کتاخانه اش بگذارد مگر این که تمام آن کتاب را با دقتی که مخصوص خودش بود از صدر تا ذیل می خواند از این رو اغلب کتابهای موجود در آن کتابخانه حواشی مفیدی از ایشان در بردارد که ارزش کتاب را چندین برابر کرده است. در اثر مطالعه این کتاب ها و هوش سرشار میرزا خودش یک کتابخانه متحرک و بحری از نظر فلسفه، حکمت، عرفان، طب قدیم و فقه و ادب بود. مقدار قابل توجهی از کتابها را با خط زیبای خویش استنساخ نموده بود و در کتابخانه اش نگهداری می کرد.
میرزاطاهر اگرچه عمر خود را وقف تعلیم و تعلم ساخت، هیچ‌گاه به‌طور پیوسته به تألیف و نگارش دست نزد. آثار او بیشتر شامل حواشی عالمانه‌ای است که بر کتب قدما نوشته است ،از جمله : حاشیه بر الاهیات و منطق شفا، حاشیه بر المباحث المشرقیۀ فخرالدین رازی و گلشن راز شیخ محمود شبستری.
آثار مستقل تنکابنی محدود به چند مقاله و رساله‌ای است که به درخواست دیگران نوشته شده است: ۱٫ مقالۀ کوتاهی در شرح حال استادش با عنوان «مختصر شرح احوال میرزای جلوه» (نک‍ : ص ۶۵۶) در مجلۀ آینده؛ ۲٫ دو جزوه دربارۀ کتابهای درسی رایج در میان طلاب علوم در سدۀ گذشته (سدۀ ۱۳ق) که آن را به تقاضای سیدحسن تقی‌زاده نوشته و در مجلۀ فرهنگ ایران زمین به چاپ رسیده است؛ ۳٫ رساله‌ای با عنوان «رساله در چشم‌پزشکی» که در آن به تشریح و توصیف ساختمـان چشم می‌پردازد. این رساله برخلاف نوشته‌های دیگر، به زبان فارسی است و در شمارۀ دوم نامۀ فرهنگستان علوم چاپ شـده است؛ ۴٫ یادداشت کوتاهی در ستایش اهل بیت(ع)، به خواهش احمد گلچین معانی برای مجموعۀ وی ( گلزار معانی) ابوالقاسم سحاب از حاشیۀ او بر کتاب الجوهرالنضید علامۀ حلی یاد کرده، و تألیف چند رسالۀ منطقی را نیز به او نسبت داده است (ص ۱۲۵) که اثری از آنها در دست نیست.
آقا میرزا طاهر تنکابنی (فقیه نصیری) در آبان ماه ۱۳۲۰ (ش) بر اثر ابتلا به بیماری، بستری شد و سرانجام در روز جمعه چهاردهم آذرماه بدرود حیات گفت. پیکرش در ابن بابویه تهران به خاک سپرده شده است.
منابع:
۱- نوشته امیرحسین ساکت‌اف از وبسایت دایره المعارف اسلامی
۲- نوشته غلامرضا گلی زواره – تلخیص از کتاب گلشن ابرار، ج ۵، وبسایت اندیشه قم
۳- هفته نامه حقوقی نقش نو



مازندران





زبان وگویش مازندرانی


اینکه از چه هنگامی انسان قادر به تکلم شد برهیچ کس آشکار نیست و بی شک در یک زمان موفق به دریافت مفاهیم زبانی نشده بلکه هزاران سال به طول انجامید تا زبان از شکل اولیه و ابتدایی خود به گونه فعلی درآید.

بطور مسلم نیاز عمومی انسان با توجه به استعدادهای درونی موجب شد که بتواند از زبان سود جسته و به منظور رساندن مفاهیم خود به دیگران از آن استفاده و با آن سخن بگوید.

همانگونه که جامعه متحول می شود زبان نیز دچار دگرگونی شده و با توجه به شرایط اجتماعی و زیستی، تغییر و تحول پیدا می کند.  ادامه مطلب ...

موسیقی مازنی




موسیقی مازندرانی


درآمد

پیش از کندو کاو در موسیقی مازندران ،ارائه تصویری عمومی از ریشه های آن ضروری است، موسیقی این دیار، در زندگی چوپانان، گالشها، چاربیداران و کشاورزان ریشه دارد.گالشانی که بر دامنه ها و دره ها با دام نجوا میکنند و زندگی آنها در پهنه ی جنگلها و دامنه ها میگذرد، گاه از فاصله ی یک تلار تا محلی نسبتآ دور را برای ایجاد ارتباط با آوازی بلند پر میکنند و گاه گاوها وگوساله ها را که هرکدام اسمی دارند با آواز می خوانند. اینگونه زندگی، زمینه ساز موسیقی ویژه خود میباشد. شیوه ی زندگی چوپانان که با گوسفندان دامنه ها را گذر کرده و همدم و همزبان دام و صحرا میشوند و با صداهایی ویژه گوسفندان را به سویی میرانند، خود زمینه ساز موسیقی ویژه ای میگردند. 

ادامه مطلب ...

قطب رویانی



قطب رویانی

قطب رویانی از شاعران خوش قریحه و تیز قلم چالوس و رویان بود او به تبری گویش شعر می‌سرود و اشعارش تصاویر شگفت‌آور زیستگاهش را نقش می‌نمود. قصیده‌ی بهاریه‌اش در وصف بهار و شکار‌گاه‌های رویان در دوران خود شهره‌ی کوی و برزن بود. آنگاه که شهر آگیم پسر نام‌آور و حاکم مازندران آن زمان شمس‌الملوک پسر اردشیر به دستور منگو قاآن به کمک آباخاقان فرزند هولاکو، قلعه‌ی گردکوه در دامغان را فرو گرفته بودند چون زمان محاصره به طول انجامید. فرمان‌روایان مازندران و رویان به ستوه آمدند. کم‌کم فصل بهار فرا رسیده بود و قطب رویانی که همراه با نیروی چریکی شهر آگیم در محاصره شرکت داشت، به تاسی از رودکی سمرقندی و قطعه‌ی «بوی جوی مولیان...» بهاریه‌ای سرود و برای ملک قرائت کرد. تاثیر شگرف شعر شوق حاکم را برانگیخت، به نحوی که ملک مازندران و رویان را به ترک محاصره وادار کرد. آنان با شتاب به مسقط‌الراس خود برگشته و علی رغم عواقب بدی که در پی داشت یک چند از جنگ و ستیز دوری گزیدند.

مطلع و مقطع قصیده‌ی یاد شده چنین است:

داوو ده ورش چلی شم ای شیم                      وایی کرد نیاز و شکست و هار مجیردیم

هاگیر کرده کویی دز به ریو و نیرنگ                یا بهل انداج که نیه او یکی سنگ

حوت افتاب به حمل رفت                            بازگرد که بهار دمیده است

یا دژکرد کوه به نیرنگ بگیر                          یا رها کن آن را که سنگی بیش نیست

  ادامه مطلب ...