مرجع معرفی شهرستان  توریستی چالوس

مرجع معرفی شهرستان توریستی چالوس

معرفی جاذبه های دیدنی تاریخی شهر های چالوس ، نوشهر ، کلاردشت ، کجور ، مرزن آباد ، نمک آبرود ، کلارآباد ، متل قو ، رامسر
مرجع معرفی شهرستان  توریستی چالوس

مرجع معرفی شهرستان توریستی چالوس

معرفی جاذبه های دیدنی تاریخی شهر های چالوس ، نوشهر ، کلاردشت ، کجور ، مرزن آباد ، نمک آبرود ، کلارآباد ، متل قو ، رامسر

قطب رویانی



قطب رویانی

قطب رویانی از شاعران خوش قریحه و تیز قلم چالوس و رویان بود او به تبری گویش شعر می‌سرود و اشعارش تصاویر شگفت‌آور زیستگاهش را نقش می‌نمود. قصیده‌ی بهاریه‌اش در وصف بهار و شکار‌گاه‌های رویان در دوران خود شهره‌ی کوی و برزن بود. آنگاه که شهر آگیم پسر نام‌آور و حاکم مازندران آن زمان شمس‌الملوک پسر اردشیر به دستور منگو قاآن به کمک آباخاقان فرزند هولاکو، قلعه‌ی گردکوه در دامغان را فرو گرفته بودند چون زمان محاصره به طول انجامید. فرمان‌روایان مازندران و رویان به ستوه آمدند. کم‌کم فصل بهار فرا رسیده بود و قطب رویانی که همراه با نیروی چریکی شهر آگیم در محاصره شرکت داشت، به تاسی از رودکی سمرقندی و قطعه‌ی «بوی جوی مولیان...» بهاریه‌ای سرود و برای ملک قرائت کرد. تاثیر شگرف شعر شوق حاکم را برانگیخت، به نحوی که ملک مازندران و رویان را به ترک محاصره وادار کرد. آنان با شتاب به مسقط‌الراس خود برگشته و علی رغم عواقب بدی که در پی داشت یک چند از جنگ و ستیز دوری گزیدند.

مطلع و مقطع قصیده‌ی یاد شده چنین است:

داوو ده ورش چلی شم ای شیم                      وایی کرد نیاز و شکست و هار مجیردیم

هاگیر کرده کویی دز به ریو و نیرنگ                یا بهل انداج که نیه او یکی سنگ

حوت افتاب به حمل رفت                            بازگرد که بهار دمیده است

یا دژکرد کوه به نیرنگ بگیر                          یا رها کن آن را که سنگی بیش نیست

  
در کشور ما ایران گاهی اوقات با سرگذشت ها و وقایعی روبه رو می شویم که  از جهاتی شبیه هم می باشند.بعضی از این سرگذشت ها باعث می شود انسان بر سر شوق آمده، خاطره اش راهیچ وقت از ذهن پاک نگرداند.


در این کشور پاک گاهی شعر و موسیقی چنان انقلابی در فرد یا گروه به وجود می آورد که هیچ قدرتی را یارای مقابله با آن نیست . یه عنوان نمونه از دو جای گاه مختلف و از دو شاعر در زمانی متفاوت یاد می کنیم که هر دو توانستند با اشعار خود پادشاه یا حاکم زمان را چنان به شعف وا دارندکه اختیار از کف بدهند و … ابتدا از رودکی و تاثیر شعر او بر نصربن احمد سامانی با استفاده از سر گذشتی که نظامی عروضی سمرقندی یاد می کند،آغاز می کنیم.


بنا به نوشته عروضی چون سپاهیان و بزرگان کشور بعد از چهار سال اقامت شاه را مصمم به اقامت در تابستان دیگر دیدند،سران مهتران نزد استاد ابو عبدالله رودکی رفتند زیرا آن ها می دانستند که هیچ کس از او محتشم و مقبول تر نزد سلطان نیست و به او وعده دادند که در قبال پنج هزار دینار کاری کندکه ابونصر به سوی بخارا حرکت نماید.

سپاهیان هم چنین از مشکلات زندگی و دوری از فرزندان و خانمان خود بسیار نالیدند. رودکی چنان تحت تاثیر قرار می گیرد که بر آن می شود تمام تلاش خود را بر این امر مهم به کار گیرد.البته رودکی با تجربه ای که از نشست هایش با پادشاه کسب کرده بود می دانست که در رابطه با این نوع مسائل یعنی در زمانی که شاه در عیش و نوش و شادکامی است کارها به صحبت راست نیاید پس او قصیده ای سرایید و زمانی که امیر بخارا با یاران و دوستان خویش نشسته بود به قول عروضی ؛ امیر صبوع کرده در آمد و به جای خویش بنشست و چون مطربان فرود داشتند او چنگ بر گرفت و در پرده عشاق این قصیده را آغاز کرد:( 1 )


بوی موی مولیان آید همی  
  بوی یار مهربان آید همی
و پس فرو شد و گوید:
ریگ آموی و درشتی او 
 زیر پایم پرنیان آید همی
آب جیحون از نشاط روی دوست 
خنک ما را تامیان آید همی


و این قصیده ادامه پیدا می کند تا رودکی به این بیت می رسد :
میر سرو است و بخارا بوستان   
سرو سوی بوستان آید همی 


امیر چنان تحت تاثیر قرار می گیرد که گویند : از تخت فرود آمد بی موزه پای در رکاب می نهد و به شتاب خود را بدون این که لحظه ای در جایی بایستد خود را به بخارا می رساند( 2 ) .

 استاد عبدالحسین زرین کوب روایتی را که عروضی درباره رودکی ذکر می کند اغراق آمیز می داند . وی در این باره می نویسد:
« در تاثیر و قبول شعر او همین بس که به موجب روایت مبالغه آمیز چهار مقاله یک وقت بعد از سال ها آوارگی در خراسان ، مهجوران موکب امیر را تحت تاثیر یادی که جوی مولیان کرد همراه خود امیر به بخارا باز آورد و اگر به روایت چهار مقاله بتوان اعتماد کرد این توفیق بس عظیم بوده است .»(3)


به هر حال این حکایت،تاثیر شعر همراه با آهنگ راکه به وسیله یکی از بزرگ ترین شعرای تاریخ کشورمان خوانده و نواخته می شود ، بر امیر بزرگ بخارا بیان می کند . در این حکایت شاه یا امیر خود مختار است و همه چیز و همه کس باید طبق دستور او عمل کنند. اگر چه مدت اقامت اجباری بر سپاهیان چهار سال هم طول بکشد .


او خوش است و از تشویش و نگرانی سربازان و یاران خود بی خبر . او حـتی می توانست سال های سال دیگر هم بماند و مورد عتاب و سرزنش هیچ کس قرار نگیرد، اما در رویان شاعری دیگر ، در قرن هفتم قصیده ای بــه زبان تـبری می سراید و حاکمانی را به منزلگه خویش و به منطقه رویان همیشه سر سبــــز می خواند که آن حکام همراه با خان مغول و بنا به دستور او مسئولیت خطیر قلعه گیری را دارا بودند و تمرد از دستور ، یعنی نابودی سرزمین ، نابودی تمام خانواده و .… درست است که شعر بر امیر بخارا و حاکم رویان تاثیر می گذارد و هر دو را به سوی مقر حکومت خود می خواند اما آیا می توان حالت یا موقعیت هر دو را به یکسان در کفه ترازو گذاشت و سنجید ؟


چون پادشاهی چنگیز بر منکوقاآن رسید و در زمان او بیشتر قلعه های شرق و غرب به دست هلاکوخان مسخر شد تنها قلعه ای که تا زمان اباقاخان ( 680ـ663 ) تسخیر نشده بود،گرد کوه بود .ظهیر الدین مرعشی آن قلعه را در دامغان در دهی به نام منصور آباد می داند . ( 4 )


خان مغول به تمام حاکمان ممالک دستور داد که در این محاصره باید نوبت به نوبت با سپاهیان مغول همکاری و همیاری داشته باشند.محاصره دو تا سه سال  طول کشید،در نتیجه بنا به فرمان قاآن از ملوک مازندران و رستمدار( 5 ) خواسته شد حتما در این محاصره شرکت کنند که در آن زمان شمس الملوک اردشیر باوند( 6 ) ملک مازندران بود و استندار شهراکیم حاکم ( 7 )  و فرمانــروای رویان( 8 ) و اطراف آن بود .


شهرآکیم همراه با دامادش شمس الملوک به سوی قلعه گرد کوه رفتند تا بنا به دستور در این قلعه گیری شرکت کنند . آن زمان در رویان شاعری تبری زبان بود به نام قطب رویانی.او قصیده ای ترجیع بند به زبان تبری سرود که در آن شعر از بهار و شکارگاه های رویان که میان او و استندار معهود بود یاد کرد.آن قصیده در زمان اولیاء الله در مازندران شهرتی بسیار داشت.( 9 )

 در این شعر ترجیعی به لفظ تبری در وصف بهار و شکار سروده شده که مرعشی درباره این شعرمی نویسد:«چون از حوت آفتاب به حمل رفت باز گرد که بهاریات شکفته است.»(10 )

درباره بیت اول این شعر که به صورت های گوناگون نوشته شده کسروی مطالبی را عنوان می کند .


تا وره وشی چل شم ای شیم   
وا پی کرد نیاز که وشکت وهار هجره دیم (11)
یا :
داوا ورة ورشی چل شم ای شیم 
وا پی کرد بناز و شکست و هاد بجردیم ( 12 )


زیرا که وره به عبارت بره است و بره مراد از حمل است .“ چل شم “ یعنی شمع چرخ و مراد از آن آفتاب است و شیم به لفظ تبری ماهی را گویند و ماهی حوت است .( 13 )
 این شعر در تاریخ رویان به صورت زیر آورده شده :


داو وده ورش چلی شم ای شیم     
واپی کرد بناز وشکر و هار مجیردیم
و مقطعش این است که :
ها گیر کرده کویی در بریو و نیرنگ 
یا بهل انداج که بینه او یــکی سنــگ ( 14 )


احمد کسروی شعر قطب رویانی را با توضیحات در چندین صفحه آورده است که به عنوان نمونه به چند خط آن اشاره می کنیم:


داوا ورة ورشی چل شم ای شیم
وا پی کرد بناز وشکت وهاد بجیردیم
کنی کرم وادکت شرما وکالیم
روباری اوهارش بای ورف لیم
میه شی شنی ای سنبله خوری بیم
اکهو سنبل وربکرد زیله رازیم
نرکیس دهیت جام زرد  ریوو پات سیم
دبیری ببازر یر بسیم رزی میم
ونوشه نباز هو کرد سرو درومه
جادر بکهو کرد بکلون کرد جومه


مرعشی در رابطه با تاثیر این قصیده بر شهرآکیم و شمس الملوک می نویسد : «فی الجمله چون شاعر این قصیده را درآن مقام بر خواند استندار را غرور جوانی و حکومت بر آن داشتی که بی اجازت و رخصت خان متوجه رویان بود.»( 15 )


چون شهر آکیم به سوی رویان حرکت کرد،دامادش که جوانی متهور و بی باک بود سوار و به شتاب به دنبال شهرآکیم روانه شد که در هنگامه شب به اورسید و با هم به سوی اوطان خود حرکت کردند . پس از این که خبر از اردو، خارج شدن و عصیان ملوک به گوش خان مغول رسید،اوغازان بهادر را که یکی از امرای به نام بود با لشگر بسیار به سوی آن دو روانه داشت که استندار شهرآگیم بعد از مشورت با یاران به آن ها گفت:چون دامادم ملک مازندران مردی است جوان و عملکرد او به واسطه هم یاری و پیروی از من بوده،حالا من صلاح در این نمی بینم که به خاطر من ملک مازندران خراب و تاراج شود . پس شهر آکیم با چند تن از یاران خاصه به آمل رفته،در دیوان امارت حاضر شد که مورد بخشش غازان بهادر قرار گرفت و غازان بهادر پس از کسب تکلیف از قاآن برای ایشان دوباره حکم حکومت صادرکرد و آن ها به مقر حکومت خود با گشتند .


البته امیر غازان بهادر در زمستان آن سال در آمل سکونت و ولایت مازندران و استندار را ضبط نمود. ( 16 ) در سال 663 هجری شمس الملوک به اردوی قاآن پیوست . او در آن جا هیچ گونه سستی از خود نشان نمی داد و سعی نمی کرد هم چون غلامی حلقه به گوش مطیع و تابع بی چون و چرای مغولان باشد؛ در نتیجه بر اثر بدگونی سعایت غمازان بالاخره شمس الملوک را به زندان افکندند و از استندار شهرآکیم خواستند که خود را به دیوان رساند.او از این کار امتناع کرد تا شاید بتواند سرزمین رویان و اطراف آن را از سیطره مغولان نجات دهد … وقتی خبر ناسازگاری شهر آکیم به اردوی خان مغول رسید او بلافاصله شمس الملوک را بکشت زیرا او می دانست طعمه قرار دادن شمس الملوک دیگر سودی نداشته،شهر آکیم زرنگ تر از آن است که در دام مغولان گرفتار شود .


وقتی قتل ناجوانمردانه کسی که میهمان مغولان بود به گوش مردم رسید فریاد و فغان آن ها به هر سو برخاست.شرایط به وجود آمده چنان شاعر تبری زبان دیگری به نام امیر علی را تحت تاثیر قرار داد که مرثیه ای با ترجیع بند تبری می سراید :
خوشا دل آزاری چل تو بینی کریای     
که تو بر کسی آرد دل خویشینای( 17 ) 


و اما شهر آکیم چون دید که دیگر حاکمان از او پشتیبانی نمی کنند، مجبور می شود با خان مغول راه صلح را در پیش گیرد.وی در سال 671 وفات یافت.

منابع
1 ــ نظامی عروضی سـمرقندی،چـهار مـقاله،ص 53،به اهتـمام دکتر معین، امیر کبیر،1364
2 ــ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 53 ،البته در بعضی از نسخه ها به جای ( بوی یار مهربان آید همی)،( یاد یار مهربان آید همی ) آمده است .
3 ــ زرین کوب عبدالحسین ،با کاروان حله، ص 4 ،انتشارات محمد علی علمی، 1347
4 ــ مرعشی ظهیر الدین ، تاریخ طبرستان ، رویان و مازندران، ص34 ،به کوشش محمد حسن تسبیحی، انتشارات شرق ،چاپ 1361
5 ــ رابینو درباره رستمدار می نویسد:اسم رستمدار واقع در جنوب شاهرود را ابتدا در زمان مغول ها، حمدالله مستوفی ذکر کرده، بعدها شامل تمام مازندران غربی بین سخت سر در گیلان و آمل (و بنابراین رویان) می شده است .
 مازندران واسترآباد، رابینو، ص 12،چاپ سوم، 1365
6 ــ شمس الملوک محمدبن اردشیر حاکم آل باوند بود که این خاندان از سال 45 تا 750 هجری یعنی تا زمان فخرالدوله حسن که به دست چلابی ها کشته شد فرمانروایی می کردند.خاندان آل باوند به سه شاخه تقسیم می شدند:
 1 ــ کیوسه از سال 45 هجری تا 379  2ــ اسپهبدیه از 466 تا 606 هجری قمری  3 ــ کینخواریه از 635 تا 750  هجری قمری .
شمس الملوک محمدبن اردشیر جزء شاخه کینخواریه قرار می گیرد .
7 ــ شهر آکیم پسر نماور ( 643 ــ 671 ) که از حکام آل پادوسپان بود. این خاندان بر رستمدار رویان، نور، کجور، یعنی در سرزمین میان گیلان و آمل فرمانروایی می کردند که مدت حکومت آن ها از 45 هجری تا 1005 یعنی تا زمان شاه عباس به طول انجامید . حاکمان آل پادوسپان ابتدا لقب اسپهبدیه و بعد استندار ( به معنی کوهستانات ) و سپس آخرین حکام آن ها عنوان ملک را در ابتدای نام خود داشتند که با توضیح داده شده معلوم شده استندار شهرآکیم جزء گروه یا شاخه دوم محسوب می شد.
در زمان شهر آکیم حدود و ثغور گیلان تا نمک آبرود امتداد داشته است .
9 ــ آملی اولیا ء الله، تاریخ رویان، ص 111 ،به همت عباس خلیلی،فروردین 1313
10 ــ مرعشی ظهیر الدین، تاریخ طبرستان، رویان و مازندران، ص 34
11 ــ ــــــــــــــــــــــــ مقدمه احمد کسروی، ص هفتاد
12 ــ ــــــــــــــــــــــــ مقدمه احمد کسروی ص شصت و هشت
13 ــ ــــــــــــــــــــــــ مقدمه احمد کسروی ص هفتاد
14 ــ آملی اولیا ء الله ،تاریخ رویان،ص 111
15 ــ ــــــــــــــــــــــــ ص  34
16 ــ آملی اولیا ء الل،ه تاریخ رویان،112
 مرعشی ظهیر الدین ، تاریخ طبرستان ، رویان و مازندران،ص 35
17 ــ آملی اولیاء الله ،تاریخ رویان،114 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد