پاییز که میرسید در روستاهای کلارستاق انتظار رسیدن جشنی شیرین شوق همگان را برمیانگیخت. مدت زمان این جشن خانوادگی از تنگ غروب تا طلوع آفتاب بود، اما همین یک شب خاطراتی چنان دلانگیز از خود بر جای میگذاشت که تلخی تحمل انتظار را تا «تیرما سیزهی» سال بعد قابل تحمل و شیرین مینمود. جشن« تیرما سیزهشو» همهی اعضای خانواده را به خود مشغول می نمود، مردان خانه را به نوعی و زنان و کودکان را به رنگ و گونهای دیگر.
اینکه جشن تیر ما سیزهشو از کجا آمد و مناسبت آن چیست حرف و سخن فراوان میتوان گفت اگرچه نوع نوشتاری آن را در کتب، فرهنگنامههاو دانشنامهها راهی نبودواگر بود در بوم پژوهش ها اندک وکم شمار، اما نوع شفاهی و سینه به سینهی آن با اندکی تفاوت در هر منطقه ازپهنه ی گسترده ی مازندران ،گلستان ،گیلان تا قسمت هایی از سمنان واز جانبی دیگر تا تالقان، ازپهنا وپستای جلگه تا چکادوبلندای کوهستان هاتاکنون نیز درعرصه ی دوام وبقا تاب آورده و نقل است بر زبان و بیان. از آنجایی که مخاطبان زمانه را سخن فقط به اختصار در تحمل است به شرح و نگارش آدابی چند بسنده میکنیم تا با سخن،قدم یاقلمی به نکوداشت آن بسیجیده باشیم.
هر ساله برابر شب سیزدهم تیرماه باستانی (خراجی) تبری (مازندرانی) همزمان با شب ۱۲ آبان ماه و سیزدهم تیر ماه فرس باستانی دیلمی (گیلان) با اختلاف ۱۵ شبانه روز، در مازندران و گیلان برگزار میگردد. این جشن ملی، از دوران باستان تا به حال جشن مشترک میان کوهستانیان و دشتنشینان مازندران و گیلان بود همچنین همواره با جشن تیراندازی آرش رازی کمانگیر یا شیواتیرهم زمان وهمنشین می گردید ».
کلارستاق به لحاظ همجواری با دومنطقهی اساطیری تبرستان و دیلمان عناصری از ویژگیهای رسوم هر دو منطقه را در خود جمع کرده است( آنچه خوبان همه دارندتو یکجا داری) جشن تیر ما سیزه نیز از این قاعده مستثنا نیست. برایند آن تدارکاتی دارد که همه ساله در روستاها فراهم آمدنش، هیجان وجوششی پدیدار می گرداند. قابل ذکر است که برگزاری این جشن در شهرها بکلی فراموش شده و در روستاها جز خانوادههایی اندک که کمی تا قسمتی همچنان سنتی مانده اند یا پافشاری و اصرار بر پیروی از آیینهای اجدادی دارندو با شیوهای مدرنتربه اجرا در می آورند در حالی که قسمتهای اعظم وشیرین آن به باد فراموشی سپرده شده است.
وقتی صحبت از جشن تیرما سیزه است با هزاران آه و افسوس بهتر است فعل آن را با گذشته صرف کنیم، چرا که دیگر رمقی از آن نمانده و نسل جدید انتظار فرا رسیدنش را ندارد و یا دغدغه های زندگی مدرن و سرگرمیهای متنوع فرصتی برای برگذاری چنین جشنهایی باقی نگذاشته است.
از جمله تدارکات شب تیرما سیزه «نازک نون» بود.
از مرغوبترین و سفیدترین آرد خمیری آماده میکردند که به جای آب با سرشیر ورز میخورد، اگر زعفران در دسترس نبود با زردچوبه و زردهی تخم مرغ آغشته میگردید. پیه یا دمبهی گوسفند و مغز گردو به صورت خورد شده و نسابیده از جملهی افزودنیها به این خمیر به حساب میآمد.چنین خمیری پس از تخمیر به تنور برده میشد و به صورت انواعی از اشکال مختلف پخته میشد. پنجهکش- گردلهنون- تتکک- نیمگردله- اشکال مختلفی از نان تیر ما سیزهشو بود. تتکک که در واقع نوعی کلوچه به حساب میآمد عموما برای بچهها آماده میشد و نیمگردله را که با شماری اندک آماده میکردند برای خوردن نبود. هر کدام از این نیمهها را در درون سیلوی چوبی گندم میگذاشتند تا بر برکت آن افزون گردد و نیمهی دیگر را در کنار راه ورودی چپر باغات یا سنگچینها میگذاشتند و آن را سهم خجسته سروش و حضرت خضر (ع) میانگاشتند که باور داشتند در آن شب به همهی خانهها سرک میکشند و کمی درنگ میکنند تا سخا وت مندی صاحب خانه را محک بزنندوبر نعمتش بقدر سخاوت برکت عنایت کنند.
هشتیکا «گندم برشته»: از جمله تنقلاتی بود که برای این شب آماده میشد. گندمهای آمیخته با کنجد که خوب برشته میشد از خوردنیهایی بود که فقط برای این شب آماده میشد. کوه نشینان معمولا برای گذران فصل زمستان بنا به وسع مالی و آمار خانواده بز، گوسفند یا گاوی را قصابی میکردند و با قورمه کردن گوشتش در طول زمستان ذره ذره از آن خورشت می ساختند یا «کرد سرجو»درست می کردند، همگان سعی میکردند کشتار این حیوانات خورشتی در این شب انجام شود زیرا برکت آن افزون میگردید. در این شب گاهی هم افراد یک فامیل یا چند خانوار از یک روستا سر شب را در خانهی یکی از بزرگان گرد میآمدند و پس از صرف «هشتیکا» و گونههایی از میوههای خود روی جنگلی شامل: امرود- علمدره- سیب جنگلی- کُنِس و ... فال امیری یا حافظ بگیرند.
فال امیری با حضور امیریخوان امکانپذیر بود بدین صورت که حضار هر کدام انگشترهای خود را بر امیریخوان یا «مارَک» مجلس میدادند و او همه را در درون کوزه یا کاسهای جمع میکرد و از میان انگشترها یکی را به صورت پنهانی در مشت خود میگرفت. همزمان امیریخوان با صدای خوشی یک بند امیری را خنیاگری میکرد، سپس انگشتری را به همه نشان میدادند تا صاحب آن معین شود، بدین گونه مفهوم دو امیری که درقالب عروضی رباعی یا دوبیتی بود، فال صاحب انگشتری به حساب میآمد و این رویه در مورد تک تک افراد حاضر تا به آخر پیش میرفت.
در این شب بچهها در دستههای گوناگون به صورت ناشناس به خانه ها مراجعه کرده و با پرتاب دستمالی از دریچه به درون خانه طلب شیرینی و شواش میکردند. صاحب خانه از همهی آنچه که برای شب تیرما سیزه آماده کرده بود اندکی در گوشهی دستمال میپیچید و از راه همان دریچه به بیرون پرتاب میکرد و در مورد شناسایی افراد هیچ کنجکاوی به خرج نمیداد، زیرا گمان میبرد که ممکن است حضرت خضر (ع) یا فرشتهی برکت با انداختن دستمال سخاوت مندی او را به آزمایش گرفته باشد و او با کنجکاوی بی مورد باعث دور کردن او از خانه شود.
لال شیش زنان کسانی بودند که این مراسم را به صورت تیمی به اجرا درمیآوردند. تعداد آنهادست کم سه نفر بود ، شامل: لال شیش زن- یک نفر دستیار به نام لال شیش دار و فرد سومی که جادارک نام داشت. آنان پس از استحمام و پاک و پاکیزه نمودن تن پاکیزهگی روح را با آغاز روزهی سکوت بنا مینهادند. تیم لال شیش زن از عصر روزی که به شب تیرما سیزه منتهی میشد از حرف زدن با مردم پرهیز میکردند از این روی برای اینکه سر آنها مبنی بر عضویت در گروه لال شیش زن فاش نشود در انظار نمایان نمیشدند. افراد گروه به صورت پچپچ حق صحبت کردن با همدیگر را داشتند. گاهی ممکن بود در روستاهای پرجمعیت بیش از یک گروه لال شیش زن بوجود آید و هر کدام جداگانه اقدام به لال شیش زنی نمایند که در نظر مردم ناپسند نبود و همهی گروهها با استقبال مردم محل خود روبرو میشدند. ابزار کار ترکههای نسبتا بلندی (به طول ۲ متر یا بیشتر) از ساقهی نسترن کوهی بود که پیشاپیش آماده میشد.
۱-لال شیش زن:
کسی که سر دستهی گروه بود و ترکه را در دست داشت. او پس از ورود به منازل با نوک چوب به بدن ساکنان مینواخت. همه در مقابل او تسلیم بودند و کسی حق تعرض به آنها را نداشت. فقط اگر فردی از افراد خانه میتوانست با تردستی چوب را از دست او برباید حق داشت آن را در خانه نگه دارد، چرا که سبب ایجاد خیر و برکت بود و لال شیش زن چوب دیگری از میان چوبهای ذخیره برمی داشت.
۲-لال شیش دار:
کسی بود که دستیار لال شیش زن محسوب میشد و ترکههای مازاد را حمل میکرد.
۳-جادارک:
کسی که هدیهها را جمعآوری میکرد. هدایا که به صورت کالا و غیر نقدی بود در درون کیسهای ذخیره میشد و در انتهای کار به نسبتی که لال شیش زن معین میکرد بین آنها تقسیم میشد. در شب تیرما سیزه پشتبند در هیچ خانهای بسته نبود تا لال شیش زنان مجبور شوند با در زدن وارد شوند. ظرافت کار در آن بود که عمل لال شیش زنی با سکوت کامل انجام پذیرد. هیچکس از لال شیش زنان نام و نشان نمیپرسید، اما گاهی لال شیش زنان به هنگام مراجعه به خانهها با لبهای بسته صداهای نامفهومی شبیه به صدای کبوتر به هنگام فصل بهار از خود صادر میکردند.
گفته میشد لال شیش زنان نماد و سمبل جوانانی بودند که از جور ضحاک خانه و کاشانه را ترک کرده و در کوه و درهها زندگی میکردند. آنان برای تهیهی آذوقه شب ها با چنین روشی به خانوادهها مراجعه میکردند تا آذوقهای تهیه کنند.
اکنون که از پس هزاره ها درپی تحلیل وفلسفه ی پدیداری این آیین ها اندیشه را به جستجو وعقل ورزی وا می داریم شاید از خود می پرسیم اگر چنین نیست بهراستی چگونه میتوان از این رسم دیرینه رمزگشایی کرد و تعبیر و تفسیرش چیست؟