مرجع معرفی شهرستان  توریستی چالوس

مرجع معرفی شهرستان توریستی چالوس

معرفی جاذبه های دیدنی تاریخی شهر های چالوس ، نوشهر ، کلاردشت ، کجور ، مرزن آباد ، نمک آبرود ، کلارآباد ، متل قو ، رامسر
مرجع معرفی شهرستان  توریستی چالوس

مرجع معرفی شهرستان توریستی چالوس

معرفی جاذبه های دیدنی تاریخی شهر های چالوس ، نوشهر ، کلاردشت ، کجور ، مرزن آباد ، نمک آبرود ، کلارآباد ، متل قو ، رامسر

پندهای 22گانه زرتشت


پندهای 22گانه زرتشت  در 3700 سال پیش

-------------
1. آنچه را گذشته است فراموش کن و بدانچه نیامده است رنج و اندوه مبر
2. پیش از پاسخ دادن بیاندیش
3. هیچکس را تمسخر مکن
4. نه به راست و نه به دروغ هرگز قسم مخور
5. خود برای خود، همسر برگزین
6. به ضرر کردن کسی خوشنود مشو
7. تا جایی که می توانی، از مال خود داد و دهش نما
8. کسی را فریب مده تا دردمند نشوی
9. از هرکس و هرچیز مطمئن مباش
10. فرمان خوب ده تا بهره خوب یابی
11. بیگناه باش تا بیم نداشته باشی
12. سپاس دار باش تا لایق نیکی باشی
13. با مردم یگانه باش تا سرآمد و مشهور شوی
14. راستگو باش تا پایدار باشی
15. فروتن باش تا دوست بسیار داشته باشی
16. دوست بسیار داشته باش تا معروف باشی
17. نیک باش تا زندگانی به نیکی گذرانی
18. دوستدار دین باش تا پاک و راست گردی
19. مطابق وجدان خود رفتار کن که کامروا شوی
20. جوانمرد باش تا آسمانی باشی
21. روان خود را به خشم و کینه آلوده مساز

22. هرگز ترشرو و بدخو نباش


  ادامه مطلب ...

مناجاتی با خدا

    

       خدایا سرده این پایین

          از اون بالا تماشا کن...
          اگه میشه فقط گاهی
          خودت قلب منو"ها"کن


          خدایا سرده این پایین
          ببین دستامو می لرزه
          دیگه حتی همه دنیا
          به این دوری نمی ارزه 


          تو اون بالا من این پایین
          دوتایی مون چرا تنها ؟
          اگه لیلا دلش گیره
          بگو مجنون چرا تنها؟!!


          بگو گاهی که دلتنگم
          ازاون بالا تو می بینی
          بگو گاهی که غمگینم
          تو هم دلتنگ و غمگینی


          خدایا...من دلم قرصه!!
          کسی غیر از تو با من نیست
          خیالت از زمین راحت
          که حتی روز،،،روشن نیست


          کسی اینجا حواسش نیست
          که دنیا زیر چشماته
          یه عمره یادمون رفته
          زمین دار مکافاته!!!


          فراموشم میشه گاهی
          که این پایین چه ها کردم
          که روزی باید از اینجا
          بازم پیش تو برگردم


          خدایا...وقت برگشتن
          یه کم با من مدارا کن
          شنیدم گرمه آغوشت

       اگه میشه منم جاکن.




مصلحت چیست؟


خداوندا تو آگاهی ز حالم

گرفتی شوکت و جاه و جلالم


تفهمیدم، به هم تا خورد پلکم

به «اصلاحات ارزی» خورد مِلکم


نمی‌دانم خدایا ماجرا چیست

که هر چه بود از ما، مال ما نیست


مرا از دِه به شهرستان کشاندی

شدم آدم که از فردوس راندی؟


ز یارانم مرا انداختی دور

بساطم تقّ و لق شد، وضع ناجور


به تهران گرچه که پابند گشتم

چغندرزاده بودم، قند گشتم


ولی در شهر یک عیب کلان هست

که صد عاقل نمی‌ارزد به یک مست

 

بگو آن ناز و نعمت‌ها کجا شد

«ونستون» بود، دود آن هوا شد


شندیم بنده را روزی رسانی

خداوندا، حبیب بی‌کسانی


بدون هیچ منظور سیاسی

کجا بی‌کس‌تر از من می‌شناسی


تو با اغنیا انگار جوری

به ما چون می‌رسد یک‌دنده زوری


شنیدی گر مساکین در سپاس‌اند

بود عادت، وگرنه آس و پاس‌اند


به قربان تو شخص ِ شاخص من

«شنیدن کی بود مانند دیدن»


ببین درویش و دولتمند خود را

ببین شهکار ارزشمند خود را


تماشا کن خدایا این و آن بین

خودت تبعیض عدل آستان بین


یکی را گنج قارون می‌رسانی

یکی را گُشنه هرجا می‌دوانی


قضا را با قدر انداختی پیش

زبان خلق را بستی به یک کیش


سپر کردی قضا را و قدر را

درآوردی ز خیلی‌ها پدر را


ز هم پاشیده شد رسم بزرگی

شده رایج بسی آیین گرگی


بگو، اُستا کریما! مصلحت چیست

که ما صفریم و از ما بهتران بیست؟


کبوترهای انسانی که نازند

ز یک‌دَم جملگی در چنگ بازند


زبانم لال،‌ با ما گشته‌ای چپ

و یا با ما نداری تو سر ِ گپ


چرا یارب برای من ز تربت

کشیدی نقشه‌ی رفتن به غربت؟


نمی‌دانی چه کاری مفت کردی

مرا با غم حسابی جفت کردی


کنون مانند یک ناخوانده‌مهمان

به ری درمانده‌ام ویلان و سیلان


تو خود ناجور ما را آفریدی

به این زودی چرا از ما بریدی


مگر در پرده بند و بست داری؟

تو هم در حق و ناحق دست داری؟


چه می‌شد گر همه یک‌دست بودند

ز جام دوستی سرمست بودند


بشر گر با بشر یک‌رنگ می‌شد

بگو کار خدایی لنگ می‌شد؟


اگر دامان تو افتد به دستم

کنم کاری که گویی ناز شستم


دَر ِ روزی گرفتی فرض بر من

دلاری چند می‌دِه قرض بر من


رحیما، رحم کن، انصاف می‌کن

به ما یک خُرده‌ای الطاف می‌کن


عطا کن از کَرَم یک پول مفتی

مکُن لجبازی و گردن‌کلفتی


شده صبرم تمام و، طاقتم طاق

بکُن در حقّ ِ ما یک نمره ارفاق

 

مرا دریاب یارب، زود، فوری

تو می‌دانی، نمی‌دانم چطوری


اگر اعمال ما را می‌پسندی

بده ایوان عمرم را بلندی


اگر هم نیست کردارم پسندت

بیا این دست و پا، آن قید و بندت


زیان و سود مطرح نیست دیگر

به امید خودت، یا خیر، یا شر


در این‌جا بگذران از پُل خَرَم را

خودم دانم حساب محشرم را

 

محمود یاوری زاوه