گرچه این وضعیت دشوار است،
گرچه حکمت آن را درک نمیکنم،
گرچه منصفانه نیست،
اما نگرش مثبتم را حفظ میکنم
و سرشار از شادی باقی میمانم.
میدانمکه این وضعیت
نمیتواند مرا به عقب براند.
منتظر میمانم
تا خداوند مرا به سوی دیگر اوضاع رهنمون سازد
که موقعیت بهتری برایم در پی خواهد داشت.
الهی،
تو نماد بیپایان مهربانی هستی.
در هر نفسی که میکشیم،
در هر زمزمهای که به زبان میآوریم،
در هر قطره بارانی که بر زمین مینشیند،
نشانهای از مهربانی توست.
تو آفتابی هستی که بر همه میتابد،
بدون توجه به اینکه
چه کسی در زیر نورش قرار دارد.
مهربانیات
همچون بارانی است که بر عادل و ناعادل میبارد.
مردمان شرق می گویند در آغاز خدا تنها بود و اصلا حال خوشی نداشت، چون نمی دانست کیست، پس جهان را آفرید تا بداند کیست.
او موجودات مختلفی را خلق کرد تا خود را در آن ها ببیند، زیرا تا زمانی که از بیرون به خویش نظر نیفکنده اید، نمی دانید که هستید، نیازمند آینه ای هستید تا صورت خود را در آن ببینید.
فیلسوفان کُهَن، همیشه خدا را بی همتا و یگانه فرض کرده اند، ولی او برای آگاه شدن از خویش نیازمند همتاست.
معنای جدایی و تمایز چیز ها در زمان و مکان همین است و حقیقتا اگر جسمی نباشد تا تمایز را خلق و نگهداری کند، ماهیت تمایز و اندیشهیِ "خود" برای یک لحظه هم وجود نخواهد داشت.
شاید فرض کنیم اگر جسم ناپدید شود و از هم بپاشد، "خود" نیز به طریقی متلاشی می شود، زیرا حد و مرز خویش را از دست می دهد...
سر تا پایم را خلاصه کنند
می شوم "مشتی خاک"
که ممکن بود "خشتی" باشددر دیوار یک خانه
یا "سنگی" در دامان یک کوهمرا از این میان برگزیدند :
برای" نهایت" برای" شرافت" برای" انسانیت"
بزرگوارانه اجازه ام داد
برای : " نفس کشیدن " " دیدن " " شنیدن " " فهمیدن "
و ارزنده ام کردبابت نفسی که در من دمید
من منتخب گشته ام :برای" قرب " برای" رجعت " برای" سعادت "
که خدایم اجازه ام داده:
به" انتخاب " به" تغییر " به" شوریدن " به" محبت "
اگر قدر ندانم…
وای