چالوس

چالوس

بزرگترین مرجع معرفی نقاط دیدنی و تفریحی برای مسافرت و گردش
چالوس

چالوس

بزرگترین مرجع معرفی نقاط دیدنی و تفریحی برای مسافرت و گردش

دزدی است وقتی

دزدی، تنها بالا رفتن از دیوار خانه‌ی مردم و بریدن قفل گاوصندوق نیست. گاهی لباسی رسمی بر تن دارد، گاهی لبخندی مودبانه بر لب، و گاهی پنهان در پس واژه‌هایی خوش‌ آب‌ و رنگ نشسته است.
آنگاه که پزشکی، نه برای نجات جان، که برای چرب‌ شدن نان همکارش، بیماری بی‌خبر از همه‌جا را به دام رادیولوژی‌ای غیرضروری می‌فرستد؛
آنگاه که راننده‌ای، مسافر غریب را چون طعمه‌ای می‌بیند و او را دور شهر می‌چرخاند تا دستانش دو برابر کرایه را بستانند؛


آنگاه که تعمیرکاری با دستان آغشته به روغن و چهره‌ای خسته‌نما، برای تعویض پیچِ پنج‌هزار تومانی، دویست هزار طلب می‌کند و با لبخندی دروغین تشکر می‌شنود؛


آنگاه که کارمندی، به جای گشودن گره از کار مردم، مشغول تماشای فیلم و بازی در “سیستم قطع” است؛
در همه‌ی این‌ها، دزدی رخ داده است.

دزدی‌ست، 

وقتی وعده می‌دهی و عمل نمی‌کنی؛ 

نه فقط اعتماد مردم، که ایمانشان را به زندگی می‌ربایی.


دزدی‌ست، وقتی استاد، 

بی‌مطالعه به کلاس می‌آید و به بهانه‌ی کنفرانس، 

ساعت درس را بر دوش دانشجویان می‌گذارد.


دزدی‌ست، وقتی کارخانه‌داری، 

اسید را در قالب آبلیموی ناب به جان مردم می‌ریزد و سود می‌برد.


و دزدی‌ست، وقتی مأمور بهداشت این تقلب را می‌بیند و چشمانش را می‌بندد.

نه، دزدها فقط در تاریکی شب و با چهره‌هایی پوشیده نمی‌آیند.
گاهی رایحه‌ی ادکلن دارند، ساعت‌های طلایی به دست دارند، حرف‌های فخیم می‌زنند، اما جان و وقت و اعتماد مردم را به تاراج می‌برند.

چه ساده‌تر، چه تلخ‌تر:
دزدهایی با خالکوبی و کاپشن خلبانی، به مراتب شریف‌ترند از آنانی که در لباس شرافت، بی‌صدا می‌دزدند.

بیایید در آیینه‌ی وجدان خویش بنگریم؛
احساس مسئولیت کنیم، پیش از آن‌که چوب بی‌صدای خدا، بر فرق‌مان فرود آید

مراقب حرف زدنمان با کودکان باشیم

مراقب حرف زدنمان با کودکان باشیم

هنگامی که به کودکی گفته می شود:
نکن، تو نمی توانی، تو نمی فهمی، تو بلد نیستی، تو خنگی، تو سر به هوایی، بی دقتی و….

از همان موقع با تکرار این جملات ضمیر ناخودآگاه یاد می گیرد که باید این باورها را داشته باشد و همیشه این گونه رفتار کند.

حتی دیده شده اکثر افرادی که در زمان کودکی پدر و مادر فقیری داشتند و پدر یا مادر دائما در حال گفتن جمله ما پول نداریم، نمی توانیم، باید قناعت کنیم و فقیر هستیم; در بزرگسالی خود دقیقا به همین حال افتاده اند.

حتی با وجود اینکه تلاش زیادی هم می کنند اما باور فقیر بودن در ذهن آنها به وجود آمده و نمی گذارد که موفق شوند.

حالا که به اهمیت تلقین در زندگی پی بردید، لطفا کمی به جملاتی که روزانه به خود می گویید دقت کنید،
مخصوصا اگر کودکی در خانه شما زندگی می کند.

جملاتی مثبت به او بگویید حتی اگر اشتباهی می کند او را با جملات منفی تنبیه نکنید.

اگر از کسی متنفری

اگر از کسی متنفری،

 از قسمتی از خود در او متنفری.

 چیزی که از ما نیست 

نمیتواند 

افکار ما را آشفته کند.

وقتی عصبانی میشی ُ

یه نکته مهم بهتون یاد بدم ؟
به هیچ عنوان وقت عصبانیت سمت موبایل نرید
تصمیم های غلط
کار های اشتباه زیادی میکنید
عصبانی میشین
حداقل چند دقیقه تا چند ساعت کاری نکنید
خصوصا سر موبایل رفتن
عملکرد غلطی بهتون میده موقع عصبانیت و بعدش فقط پشیمان خواهید شد…

اگر هیچ آرزویی ندارید، این نوشته را نخوانید.


اگر هیچ آرزویی ندارید، این نوشته را نخوانید.

تصور کنید که دلتان ماشین می‌خواهد، اما در عین حال یکی هم دارید مهم نیست چه مدلی، فقط دارید. حالا فرض کنید به شما ۲۰۰ میلیون تومان می‌دهند.

 با این پول چه ماشینی می‌خرید؟

 (البته بدون آنکه رؤیایی برای خودتان در این زمینه داشته باشید). احتمالاً پول را با ارزش خودروی فعلی‌تان جمع می‌کنید و اگر امیدی به آینده نداشته باشید، در نهایت یک انتخابی می‌کنید و ماشین جدیدی می‌خرید.


اما اگر امید داشته باشید چه؟

 شاید تصمیم بگیرید صبر کنید تا ۲۰۰ میلیون به ۳۰۰ میلیون برسد.

 حالا اگر به شما یک میلیارد بدهند چه می‌کنید؟ این بار دیگر منتظر نمی‌مانید، بلکه می‌توانید بهترین خودروی داخلی را بخرید. اما این بار قضیه فرق می‌کند؛ سبک‌سنگین می‌کنید، مزایا و معایب گزینه‌های مختلف را بررسی می‌کنید.


در کار و زندگی هم همین روند برقرار است. 

اگر حداقل یک درآمدی دارید و خانه پدری هم که برایتان اهمیتی ندارد، پس اگر این شغل نشود، سراغ شغل بعدی می‌روید. 

اما اگر هیچ پشتوانه‌ای نداشتید، همان اولین فرصت شغلی را می‌گرفتید و احتمالاً در آن پیشرفت هم می‌کردید.


این مسئله را می‌توان به حوزه‌های دیگر زندگی هم تعمیم داد همچون رابطه، سفر، راه‌اندازی کسب‌وکار و…

ما تا دلتان بخواهد در فامیل افرادی را داریم که از صفر، از روستا به شهر آمده‌اند و چون هیچ گزینه‌ای برای از دست دادن نداشتند، تن به هر کاری داده‌اند و حالا تبدیل به پیمانکاران موفق و ثروتمند شده‌اند. 

اما در همان خانواده، آنهایی که سطح متوسطی داشتند، تحصیلات دانشگاهی را دنبال کردند و یک حداقل معیشتی برایشان فراهم بود، در نهایت در یکی از شرکت‌های داخلی به‌عنوان مهندس مشغول شده‌اند و زندگی‌شان به همین روال ادامه دارد.


هدف از این حرف‌ها چیست؟

 اگر آن کسی نشدی که می‌خواستی، فقط غصه نخور. 

تو حداقل‌هایی را تأمین کرده‌ای یا برایت تأمین شده است! 

تو از ابتدا جلوتر بودی! 

حالا وقت آن است که برای آینده برنامه‌ریزی کنی.


و اگر هم به جایی رسیده‌ای که دیگران نرسیده‌اند، مغرور نشو. شاید تنها تفاوت تو این بوده که چیزی برای از دست دادن نداشتی، نه اینکه انتخاب‌های بهتری کرده باشی، باهوش‌تر بوده باشی یا بیشتر تلاش کرده باشی!

یک روز به خودت می‌آیی و می‌بینی که درست وسط رؤیاهایت ایستاده‌ای، جایی که همیشه آرزویش را داشتی! این همان قدرت تمرکز، تلاش و پیشرفت است.

دوستی‌های سطحی، خوش‌گذرانی‌های بی‌هدف و روابطی که فقط وقتت را هدر می‌دهند، هیچ‌وقت کسی را به موفقیت نرسانده‌اند.

 وقتی روزی به جایی دعوت می‌شوی که هرکسی امکان حضور در آن را ندارد، وقتی در کنار افرادی قرار می‌گیری که ملاقاتشان برای خیلی‌ها غیرممکن است، این نتیجه‌ی یک سبک زندگی سالم، صبر و تمرکز توست.


در آن لحظات کسی از تو نمی‌پرسد که چند دوست‌دختر یا دوست‌پسر داشتی. به جای آن، از تو می‌خواهند که یک الگوریتم پیچیده را حل کنی.

 از تو می‌پرسند در چند کشور تجربه‌ی کاری داری. یا بر اساس تخصصت، سؤالاتی مطرح می‌شود که فقط کسانی با دانش و تجربه‌ی واقعی می‌توانند به آنها پاسخ دهند.


پس به‌جای آنکه وقت و انرژی‌ات را صرف آدم‌های گذرا کنی، روی خودت سرمایه‌گذاری کن. روی اهداف و آرزوهایت متمرکز شو. 

آن‌وقت افرادی وارد زندگی‌ات خواهند شد که به تو فرصت رشد می‌دهند، تو را در مسیر پیشرفت قرار می‌دهند—چه از نظر مالی و چه از نظر عاطفی.


درک این حرف‌ها برای هرکسی آسان نیست. بعضی‌ها تجربه‌اش کرده‌اند و نتایجش را دیده‌اند، و بعضی‌ها هنوز درگیر همان سبک زندگی‌ای هستند که درباره‌اش حرف می‌زنم.

می‌گویند «آبزی، آب را نمی‌بیند.» ماهی درون آب، درکی از زندگی در خشکی ندارد. نمی‌داند که جهانی فراتر از محیط محدودش وجود دارد. درست به همین شکل، برخی افراد سال‌ها در یک مسیر اشتباه پیش می‌روند و تازه در ۴۰ سالگی متوجه می‌شوند که راه را غلط آمده‌اند و گاهی دیگر زمانی برای بازگشت نیست.


پس، آگاهانه زندگی کن. سبک زندگی‌ات را با دقت انتخاب کن، چون تمام موفقیت‌ها، آرامش‌ها و دستاوردهای واقعی، در داشتن یک مسیر روشن و سالم نهفته است.


این فقط یک توصیه است. می‌توانی عمل کنی، یا همان مسیر قبلی را ادامه دهی

انتخاب با توست


منبع:کانال تلگرامی  Arash analysis