میدان مخابرات چالوس به روایت تصویر از گذشته تا به امروز
ضرب المثل های زیبای مازنی
رکی که اَمِه کولی مِرغونه نَکنه ، صحرای کلاچ اَمه کِرک
مرغی که در لانه ما تخم نمی گذارد ، کلاغ صحرا مرغ ماست .
این ضرب المثل هنگامی به کار میرود که یکی از اعضا ء خانواده برای دیگران کار کند اما در کارهای خانه خودش مشارکت نداشته باشد .
پیته لباس هرچی پینَک بَزِنی ، بازم پیت هسه .
لباس کهنه را هر چه وصله بزنی ، باز هم کهنه است .
با ترفندهای مختلف نمیشود از یک چیز کهنه و ناکارآمد شادی و انرژی چیز نو را بوجود آورد .
کَلِ کُلا بَکِته ، کَل چی بلا دَکِته
کلاه کچل افتاد، کچل به چه بلایی دچار شد .
مفهوم : آشکار شدن عیبهای نهانی شخص و پی آمدهای آن .
اسبِ سِمِ بِنْ بَمیرِی بِهترِ تا خَرِ سَر جیر کَفی ته بال بِشْکِفِه
زیر سم اسب مردن، شرفش بهتر از آن است که از بالای خری بر زمین بیفتی و دستت بشکند.
آیت الله میرزا طاهر تنکابنی فقیه نصیری
فیلسوف شهیر شرق، آیت الله میرزا طاهر تنکابنی فقیه نصیری از مفاخر مازندران- اهل روستای کردیچال کلاردشت.
درجه دانش ایشان در فلسفه به حدی بود که به فیلسوف شرق شهرت یافت. البته در بعضی مقالات و نوشته ها شهرت خاتم الحکما نیز به چشم می خورد. ایشان وکیل چند دوره مجلس شورای ملی در دوره مشروطیت بودند.
میرزا طاهر تنکابنی، در سال ۱۲۴۲ (ش) در روستای کردیچال از توابع کلاردشت تنکابن به دنیا آمد.(در آن زمان کلاردشت از الحاقات تنکابن محسوب می شد) پدرش شغل دولتی داشت و نائب حکومتی کلارستاق بود. برادران بزرگش یعنی آقایان محمد خان سرتیپ کلارستاقی و عبدالعلی معتضد السلطان از مجاهدان شجاع انقلاب مشروطه در تنکابن بودند و در ماجرای این قیام رشادتهایی از خود نشان دادند. ریشه خانوادگی او به طایفهای معتبر و ملاک به نام فقیه نصیری میرسید و به همین دلیل همیشه در ادامه نام خانوادگی خود، این نام را مینوشت.
میرزا دوران کودکی و تحصیلات مقدماتی را تا سن یازده سالگی در وطن خویش سپری کرد و سپس تا ۱۹ سالگی در بلوک لنگای تنکابن تحصیل نمود و بعد از آن به تهران رفت.
ورود وی به تهران مقارن با پی ریزی مدرسه سپهسالار جدید بود. لذا برای تحصیل علوم، نخست در مدارس «کاظمیه»، «قنبر»«علی خان» و حاج حسن مسکن گزید و چون کاربنای مدرسه سپهسالار پایان یافت در آن جا اقامت نمود. او حدود پنجاه سال در این مرکز علمی و آموزشی می زیست و اشکالات فلسفه مشاء را برای طالبین علم حل می کرد.
وی در صفحه آخر شرح قیصری بر فصوص الحکم (چاپ سنگی) که به خودش تعلق داشته و اکنون در کتابخانه مجلس شورای اسلامی قرار دارد، چنین نگاشته است:
در (۱۲۹۹ هـ . ق) این بنده برای تحصیل علوم دینیه رسمیه به تهران آمده ام و ورودم در مدرسه معروف به کاظمیه بوده و در ششم محرم سنه مذکور به منزل پسر عمویم مرحوم شیخ عنایت الله ابن آقا نصر الله ـ رحمت الله علیهما ـ که در سال قبل از آن به تهران آمده بود و در آن مدرسه منزل داشت وارد شدم.
بنابراین حکیم تنکابنی، در سن نوزده سالگی به تهران آمده و آن چه که در اکثر منابع مربوط به شرح حال ایشان در مورد ورودش به تهران در شانزده سالگی نوشته اند، درست نیست.
میرزا طاهر، تحصیلات خود را در علوم متداول مانند: ادبیات عرب، ادبیات فارسی، منطق، ریاضیات، طبیعیات، طب، الهیات،عرفان، اخلاق، فقه و حدیث و تفسیر و سیر تواریخ، در محضر اساتیدی همچون آقا علی مدرس تهرانی، آقا محمد رضا قمشه ای، میرزا ابوالحسن جلوه زواره ای ، حاج شیخ علی نوری، میرزا عبدالله،حاج میرزا ابوالفضل تهرانی، حاج میرزا محمد حسن آشتیانی به پایان رساند و به درجه اجتهاد رسید.
استاد شهید مرتضی مطهری می نویسد:
((میرزا طاهر دوره میرزای جلوه و حکیم قمشه ای و حکیم مدرس را درک کرده است. این که از درس حکیم کرمانشاهی و حکیم نیریزی استفاده کرده است چیزی نمی دانیم. ))
میرزا طاهر تنکابنی به ریاضیات آگاهی بسیار داشت و تحریر اصول اقلیدس ـ از خواجه نصیر الدین طوسی ـ را تدریس می نمود. در آن سال ها که وی استاد درس معقول در مدرسه سپهسالار بود، بامداد هر روز کتابهای درسی را با سادگی در زیر بغل می گرفت. از خانه خود واقع در خیابان ری پیاده به مسجد سپهسالار می رفت. او پس از عبور از سه راه امین حضور و سرچشمه به مدرسه می رسید و پس از پایان درس و بحث این راه نسبتا طولانی را تا منزل مجدداً می پیمود. خانه او که در حقیقت دار العلم بود و در آن همواره به روی دانش پژوهان و طالبان معرفت باز بود. وی از جمله مدرسان علوم سیاسی نیز به شمار می رفت. در مجالس و محافل او مخاطبان سراپا گوش می شدند و وقتی در مباحث ادبی و بخصوص علم رجال صحبت آغاز می کرد آن چنان متحیر می گردیدند که گویی قفل سکوت بر دهانشان زده اند.
برخی از شاگردان او عبارتند از:
محمد تقی مدرس رضوی، محمود نجم آبادی. میرزا هاشم آملی، میرزا مهدی الهی قمشه ای، میرزا حسین خان پیرنیا مؤتمن الملک، حکیم میرزا یدالله نظر پاک کجوری، مرحوم دکتر موسی عمید ، میرزا عبدالکریم تهرانی، محمد علی فروغی (ذکاء الملک)، بدیع الزمان فروزان فر،جلال الدین همایی،عبدالعظیم قریب،آقا شیخ اسماعیل کلباسی، شیخ علی محمد بن المولی محمد التوسیرکانی معروف به جولستانی.
استاد شهید مرتضی مطهری می نویسد:
(( او از اساتید مسلم فلسفه در دوران اخیر و ممحض در فلسفه بود. احاطه وی به متون و آرای فلاسفه حیرت انگیز بوده است. ))
نصرت الله امین که از محشورین و نزدیکان میرزا طاهر تنکابنی بوده است می نویسد :
«می توان گفت که آن مرحوم حکیمی فقیه و فقیهی حکیم بود. در هیأت و نجوم استاد و در طب قدیم هیچ یک از معاصران به پایه او نمی رسیدند. اغلب اطبای قدیم به شاگردیش افتخار می کردند و هر یک از آنان در موقع بیماری نزدش معالجه و مداوا می نمودند. در محافل و مجالس وقتی شروع به صحبت می کرد به گونه ای شنوندگان را شیفته خود می نمود که در بادی امر تصور می شد آن شادروان تمام هم خود را مصروف ادبیات عرب و ایران و علم رجال نموده است. چندین هزار بیت قصاید عربی و فارسی را در حافظه داشتند. خطشان بسیار زیبا بود و کتبی که به خط ایشان استنساخ شده در کتابخانه اش فراوان بود. اگر بگوییم از لحاظ عرفان، میرزا در عصر خود یکی از اوتاد به شمار می رفت، خطا نگفته ایم. اگر کسی به حالات روحانی وی آشنایی داشت می دانست که وی عارفی ربانی بود. هیچ گاه دل از یاد و لب از ذکر خدا فراغ نداشت. اغلب شبها را به ریاضت می گذراند و همواره با خدای خود راز و نیاز داشت. حافظه اش به قدری (قوی) بود که تا آخرین دقایق حیات خود مطلبی را که شنیده و یا خوانده بود فراموش ننمود و به کمک این حافظه سرشار و مطالعات عمیقانه اش بود که وقتی کوچک ترین سوال علمی از او می شد بدون مراجعه به کتاب ساعت ها درباره اش صحبت می فرمود.
حتی اغلب اتفاق می افتاد در موقع ذکر مطلبی از کتابی، صفحه آن کتاب را بدون کوچکترین اشتباهی بیان می کرد. صراحت لهجه و شجاعت مرحوم میرزا زبانزد همه بود. حقایق را بدون پرده می گفت و از هیچ کس در این مورد بیم و هراسی نداشت. مناعت طبع و علو نفسش به قدری بود که با این که تمام املاک او گرفته شد و دستش از همه کاری کوتاه گردید و حتی افراد خانواده اش را از ادارات بیرون کردند دست احتیاج به سوی هیچ کس دراز نکرد. معراجی از میرزا طاهر تنکابنی را دکتر باستان در کتاب افسانه زندگی نگاشته است.»
تنکابنی در دورههای اول، سوم و چهارم مجلس شورای ملی به نمایندگی برگزیده شد. در دورۀ اول به نمایندگی از طلاب به مجلس راه یافت و از ۱۳ مهر ۱۲۸۴ تا ۲ تیرماه ۱۲۸۶ که مجلس به اجبار تعطیل شد، در مجلس بود. در دورۀ سوم نیز به جای افراد مستعفی از سوی اهالی تهران نماینده شد (۳۰ خرداد ۱۲۹۴ش). در همان سال با وقوع جنگ جهانی اول و مهاجرت مشروطهطلبان و آزادیخواهان از تهران، وی به همراه چند تن از نمایندگان، ابتدا به قم رفت و از جانب ملّیّون مأمور بروجرد شد و از آنجا همگام با سایر ملیون از جمله سیدحسن مدرس، سیدمحمدرضا مساوات، حسین استرابادی، محمدتقی شاهرودی، سلیمان میرزا اسکندری، سیدحسن کزازی، سیدحسن گلزار و چند تن دیگر در ۳۰ آبان ۱۲۹۴ راهی عراق شد و به مدت ۴ سال در شهرهای کربلا، موصل، کاظمین و بغداد به سر برد. وی در دورۀ چهارم مجلس و هنگامی که هنوز در مهاجرت به سر میبرد، برای بار سوم از سوی فرقۀ دموکرات به نمایندگی رسید و پس از آن با استقبال گرم مردم به تهران بازگشت، از ۳۰ مرداد ۱۳۰۰ تا ۳۰ خرداد ۱۳۰۲ عهدهدار سمت نمایندگی بود.