ضرب المثل های زیبای مازنی
رکی که اَمِه کولی مِرغونه نَکنه ، صحرای کلاچ اَمه کِرک
مرغی که در لانه ما تخم نمی گذارد ، کلاغ صحرا مرغ ماست .
این ضرب المثل هنگامی به کار میرود که یکی از اعضا ء خانواده برای دیگران کار کند اما در کارهای خانه خودش مشارکت نداشته باشد .
پیته لباس هرچی پینَک بَزِنی ، بازم پیت هسه .
لباس کهنه را هر چه وصله بزنی ، باز هم کهنه است .
با ترفندهای مختلف نمیشود از یک چیز کهنه و ناکارآمد شادی و انرژی چیز نو را بوجود آورد .
کَلِ کُلا بَکِته ، کَل چی بلا دَکِته
کلاه کچل افتاد، کچل به چه بلایی دچار شد .
مفهوم : آشکار شدن عیبهای نهانی شخص و پی آمدهای آن .
اسبِ سِمِ بِنْ بَمیرِی بِهترِ تا خَرِ سَر جیر کَفی ته بال بِشْکِفِه
زیر سم اسب مردن، شرفش بهتر از آن است که از بالای خری بر زمین بیفتی و دستت بشکند.
«آدِمِ سَرِ سَرِ کَشْ زَنّه نا سَنْگِ کَشْ»
سر را باید بر سر زد نه بر سنگ
کنایه: با هر کسی نباید مراوده نمود و آدمی باید افراد شایسته و همسنگ خود را برای همنشینی انتخاب کند.
کبوتر با کبوتر باز با باز / کند همجنس با همجنس پرواز
«عُذْرِ وَچِه مارْ زَنِه کَچِه»
به بهانه گرسنگی بچه، مادر به نان و نوایی میرسد.
معمولاْ در مجالس رسمی ،مدعوین طی آداب خاصی پذیرایی میشوند در این بین مادری که طفل خردسال دارد به برکت وجود این بچه خارج از این عرف پذیرایی میشود.
«اسب دُویِ پِشْتی شِ جُو رِ زیاد هاکُنِه»
اسب با بیشتر دویدن، سهم جو خود را زیاد میکند
کنایه: بهرهمندی بیشتر مستلزم لیاقت و تلاش بیشتر و پشتکار است.
«اسبِ سِمِ بِنْ بَمیرِی بِهترِ تا خَرِ سَر جیر کَفی بال بِشْکِفِه»
زیر سم اسب مردن، شرفش بهتر از آن است که از بالای خری بر زمین بیفتی و دستت بشکند.
«اِشْکارِ گوشتِ تا لَوِة دِلِه هَمْ تَرسِ»
گوشت شکار (قاچاق صید شده) را تا موقعی که در قابلمه هست ترس از لو رفتن آن هم هست.
«اَغوذ چینِ ما یَگ ماهَ»
فصل برداشت گردو یک ماه است
کنایه: فرصت همیشه کوتاه و از دست رفتنی است.
«اَقا، اَقا از خُنه در اِنِه»
احترام و آقایی هر کس از درون خانه و اهل منزل او حفظ میشود.
«اگَر سَرْدَرِاَ هَمِه رِ سَر دَرِاَ، اَگَرْ بِنْ دَرِاَ هَمِه رِ بِنْ دَرِاَ»
اگر راه سرازیری است برای همه سرازیری است و اگر سربالایی است برای همه سربالایی است.
کنایه: شرایط برای همه یکسان است و اگر تفاوتی است در واقع اشکال از راه نیست .
«اَمارِ گَرْمِ نون پیله اِنْگِنِه»
نان گرم بر دامن ما میاندازی؟
کنایه: وعده و وعید و امید واهی دادن.
«اَما تِرِ اسبِ زین سِوارْ ویمین، تو اَمارِه چَکِ چَرْم لینگ نوینی»
ما تو را سوار بر اسب رهوار میبینیم ولی تو چشم دیدن ما را پیاده و با گیوه مندرس هم نداری.
کنایه: ما خیر تو را میخواهیم و پیشرفت تو را میبینیم اما تو چشم دیدن ما و توقع پیشرفتمان را نداری.
«اِمْسالِ گَدا هاکُرْدْ پادشاه نَوُونِه»
گدای امسال، سال بعد پادشاه نمیشود.
کنایه: کسی که امسال وضع مالی مناسبی ندارد پس باید پیشبینی کند که برای سال بعد هم مشکلات وجود دارد و دوراندیشی را پیشه کند که در اوقات و فرصتهای زودگذر، روزها و لحظات سخت خود و عوامل حل مشکلات خود را از یاد نبرد.
«اُون هروشت اُو بروشْتِه»
آن راه باریکه دامنه کوه را آب شست.
کنایه: آن فرصت طلایی از دست رفت (معادل ،اون ممه رو لولو برده)
«اَنْجِشْتا دِلُ و وَرْفِ اُو؟»
ناشتا و شکم خالی آب یخ خوردن؟
کنایه: بیقوت و بیمایه ریسک کردن و دست به کاربزرگ زدن.
«اُویِ جُور شِنِه وازیکِ جُور اِسِّنِه»
مانند آب میرود اما چون شنهای کف آب میایستد.
کنایه: شخصی که قصد رفتن و آهنگ عزیمت را دارد اما عملاْ نمیتواند دل بکند چون مهمانی است که قصد و صحبت رفتن دارد اما پای رفتن را به جلو نمیگذارد.
«وِ تَشْ اَمارِه گَرْمْ نَکُردِه، وِ دی اَمارِه کور هاکُرْدِه»
آتشش گرما و فایده ای برای ما ندارد اما دود آتشش باعث آزار ماست.
کنایه: افرادی که خیرشان به کسی نمیرسد، اما آتش شرشان دامن همه را میگیرد.
«پیشْکَفی آدِمِ کینْگِ شیش دِنِّه، دِمالْ کَفی اُوشوُنِ فیسِ بُو آدِمِ کُوشِنِه»
اگر در کارها از اطرافیان پیشی بگیری و حرکت کنی چشم پیشرفت تو را ندارد و اگر از غافله عقب بمانی افاده آنها باعث رنجش میشود.
«اُونْ وَقت شهر آباد بِیَه، شَهرِسُّون خراب بِیَه»
آن زمان شهر آباد بود حاشیه و اطراف آن خراب بودند. حالا که شهر خراب شده وای به روزگار اطراف.
«اِیتی بُواَرْدِه، داوود با بِزْ بُواَرْدِه»
چنان رفت که داوود با بزهایش رفت. داوود شخص چوپانی بود که با بزهایش به صحرا رفت و هرگز برنگشت.
کنایه: به شخصی که بیاعتنا به وعدههایش رفت و هرگز برنگشت.
«باشْتِمِه سَگک، بَیْتِمِه چَگَکْ»
تولهسگ زاییدهام پاچهام را گرفت، فرزندی زاییدهام و مالی جمع کردهام که بلای جانم شد.
سگی را خون دل دادم که با من همدم و همراز گردد/ ندانستم که سگ خون میخورد خونخوار میگردد
کنایه: از بیمهری فرزندان برای والدین یا بیخیری اموال برای صاحب آن است.
«بامْشی کِه دَنِوو گِرْزِه کُلُمِه سَلارِه»
گربه اگر نباشد موش سالار میدان است.
کنایه: با نبودن آدم حسابی و قحطالرجال شدن، هر بیسر و پایی احساس و ادعای سروری و سالاری میکند.
«باهارِ هَوا، زنُ و شیِ دَعْوا»
بگو مگو و دعوا و مرافعه زن و شوهر مانند هوای بهاری است. به همان تندی میغرند و میبارند اندکی بعد، چون آسمان، صاف و زلال میشوند.
کنایه: نباید دعوای زن و شوهر را جدی تلقی کرد و به آن دامن زد.
«بَخُوردُ بَمِرْدْ بهتره تا اَرْمُن به گور»
خوردن و مردن بهتر است تا انسان آرزو به دل بمیرد.
کنایه: بعضی از چیزها به ریسک کردنش میارزد تا اینکه یک عمر حسرتش را بخوری.
«بِرارَکِ زَنْ وِنه، خواخِرَکِ گُنِه شی هاکن»
برادر را میل زن گرفتن است به خواهر میگوید شوهر کن.
کنایه: به در میگویند تا دیوار بشنود.
«بِزَکِ دَسْ بَسِّه رِ نَوین، وِ رِ لَسْ هادِه وِ رَقصِ بَوینْ»
بزک دست بسته را نبین، رهایش کن رقصش را ببین.
کنایه: اگر آب گیرش بیاید شناگر قابلی است.
«بِزَکْ نَمیر هاکرد بَهاره»
بُزک نمیر بهار میآید.
کنایه: خبر از درد طرف نداشته و بیهوده به او وعدههای آیندة دور و بعید را میدهند در حالی که اکنون توان او به پایان و کارد به استخوانش رسیده است.
«بِشْنُسِّه وِرْگاوِرْگِه، لِمِه سگ هم وِرْگْ بَوَ»
شنیده که گرگها فراوانند و اوضاع ناامن است، سگ خاکستری هم خوی گرگی گرفت.
کنایه: در شرایط سختی و تلخکامی که دشمنان و بدخواهان در صف مقابل ایستادهاند، دوستی نیز رنگ باخته و آب در آسیاب دشمن میریزد.
«بَنیشْتِه کینگ زَهر اُرْنِه، نَنیشْتِه کینگ بَهْر اُرْنِه»
نشستن و منفعل بودن زهر به کام میکند و پویایی و تلاش بهره و فایده میآورد.
کنایه: تلاش و کوشش کردن و جویایی و پویایی پیوسته، موجب ترقی انسان میگردد.
«بُویی اُو سَرْدَرْمِه شِنِه، مِنْ گُومِه بِنْ دَرْمِه شِنِه»
اگر بگویی آب رودخانه سرازیر میرود من باور نمیکنم و میگویم به سمت بالا میرود.
کنایه: فردی که دروغهای بزرگ و بسیار میگوید، بدیهیترین موضوعات را هم نمیشود از زبان او باور کرد.
«بی مارُو خواخِر بَشِنِه دَویَن بی دَرُ همسایه نَشِنِه دَویَن»
بدون نزدیکان میشود زندگی کرد اما بدون دوست و همسایه هرگز نمیشود.
کنایه: همسایه خوب، ارزش و جایگاه خاصی دارد و میتواند در مواقع مختلف از مادر و خواهر به انسان نزدیکتر باشد.
«بی هَنْگُمِه تَلا نَواشْ»
خروس بیمحل نباش.
کنایه: به کسانی که بیموقع سخن میگویند و کار بیجایی میکنند این مثل گفته میشود.
«پیتِ کَمِلِه لَفا کُنِه»
انجام کار بیهوده را معنی میدهد.
«پیر جِوُنِه مَخْسَرِاَ»
پیر مورد تمسخر جوان است.
کنایه: گاه غرور در چشم جوانی موجب میشود که از سر بیخردی، پیر پرتجربه را نادیده بگیرد.
«تا سو زَنِه وِ چو زَنِه»
تا کورسویی از آتش وجود دارد چوب بر اجاق میریزد.
کنایه: اگر اندکی سوسوی امیدی باشد، شخص تلاش میکند که از این اندک روشنایی بهره بگیرد.
«تاکِه پِلِ سَرْ شِنِه تختِه پِلِ سَر رَمِنِه»
از پلی که تنها از یک تیر چوبی ساخته شده میگذرد اما از روی پل پهن و تختهبند میرمد.
کنایه: از سوراخ سوزن رد میشود ولی از در دروازده رد نمیشود.
سلام بنده خود چالوسی هستم لطفا در مورد گویش طبری کلارستاقی و تاریخ کلارستاق بیشتر مطلب بگذارید با تشکر