قطعه شعر زیبا به زبان مازندرانی
مبل سر نیشتی، لمه گلی ره یاد نکن
سرمایه دار بیی،فقیری ره یاد نکن
زبون خارجی یاد بیتی،مازرونی ره یاد نکن
چهار نفره رییس بیی،گت و کچیکی ره یاد نکن
ته وضع خاره،ارباب بیی،شه رعیتی ره یاد نکن
کت و شلوار نو بیه،احوالپرسی ره یاد نکن
وقتی که راحت مجنی،لینگ تلی ره یاد نکن
آلو طلایی که خرنی،ترش هلی ره یاد نکن
ته رفقا زیاد بینه،رفق قدیمی ره یاد نکن
قطب رویانی
قطب رویانی از شاعران خوش قریحه و تیز قلم چالوس و رویان بود او به تبری گویش شعر میسرود و اشعارش تصاویر شگفتآور زیستگاهش را نقش مینمود. قصیدهی بهاریهاش در وصف بهار و شکارگاههای رویان در دوران خود شهرهی کوی و برزن بود. آنگاه که شهر آگیم پسر نامآور و حاکم مازندران آن زمان شمسالملوک پسر اردشیر به دستور منگو قاآن به کمک آباخاقان فرزند هولاکو، قلعهی گردکوه در دامغان را فرو گرفته بودند چون زمان محاصره به طول انجامید. فرمانروایان مازندران و رویان به ستوه آمدند. کمکم فصل بهار فرا رسیده بود و قطب رویانی که همراه با نیروی چریکی شهر آگیم در محاصره شرکت داشت، به تاسی از رودکی سمرقندی و قطعهی «بوی جوی مولیان...» بهاریهای سرود و برای ملک قرائت کرد. تاثیر شگرف شعر شوق حاکم را برانگیخت، به نحوی که ملک مازندران و رویان را به ترک محاصره وادار کرد. آنان با شتاب به مسقطالراس خود برگشته و علی رغم عواقب بدی که در پی داشت یک چند از جنگ و ستیز دوری گزیدند.
مطلع و مقطع قصیدهی یاد شده چنین است:
داوو ده ورش چلی شم ای شیم وایی کرد نیاز و شکست و هار مجیردیم
هاگیر کرده کویی دز به ریو و نیرنگ یا بهل انداج که نیه او یکی سنگ
حوت افتاب به حمل رفت بازگرد که بهار دمیده است
یا دژکرد کوه به نیرنگ بگیر یا رها کن آن را که سنگی بیش نیست