من اول باید
بی شرفی را بشناسم
تا زندگی با شرافت را
درک کنم.
من باید
در تاریکی قدم گذاشته باشم
تا نور را بفهمم.
کدام صفات منفی
از نظر ما
خیلی خیلی بد هستند..!؟
کدام صفات منفی
را فورا در دیگران
تشخیص میدهیم..!؟
اون زنه خیلی خودش رو میگیره...!!
اون خیلی دروغ میگه..!!
چقدر اینا احمقند..!!
اینا چقدر بدبخت اند...!!
ما که
از بی ارزشی و بد بودن خود میترسیم؛
بطور ناخودآگاه
این ویژگی رو به سمت دیگران
فرافکنی می کنیم.
بجای اینکه خودمان آنها را بپذیریم
و با آنها کنار بیایم.
آنهایی که به آنان برچسب می زنیم
تکه هایی از تاریکی های
بروز نیافته خودمان هستند
و یا بخشی از تکه های انکار شده مان.
تا زمانی که
تمام این ویژگیهایی که بر دیگران فرافکن کرده ایم
را پس نگیریم؛
نمیتوانیم قبولشان کنیم.
بنابراین
آنها اجازه موجودیت به ما نخواهد داد.
من برای اینکه بفهمم
در نیمه تاریک وجود خودم
چه صفاتی را پنهان کرده ام؛
بررسی میکنم
اطرافیان خود را
چگونه ارزیابی می کنم و
از روی این الگو
بهتر خودم را می شناسم.
راه خودسازی از خود شناسی عبور میکند .
بعد از شناخت
باید
تلاش کنیم
پیوند عمیقی
بین ایگو و وجدان برقرار کنیم.
اگر مایلیم
روح مان آسوده باشد
باید عجز خود را
به رسمیت بشناسیم؛
معنا را وارد زندگی مان کنیم
و نقابهای خود را
یکی یکی کاهش دهیم....