ما همه این را میدانیم و حسش کردهایم:
جایی در این مسیر، شادی مُرد.
مرگش ناگهانی بود؟ یا آرامآرام در طول زمان از بین رفت؟
تشخیصش سخت است، اما از سال ۲۰۲۰ و با تعطیلی جهانی ناشی از پاندمی، شادی بهتدریج از آگاهی جمعی ما ربوده و تخلیه شد. بیشتر ما از دهه ۲۰۰۰ خاطرات خوشی داریم، و من بهشدت به یاد دارم که شادی سال ۲۰۱۹ چطور ناگهان متوقف شد.
آیا این یک بازتنظیم جمعی بود؟
همهی ما در تونلهای تاریک تاریخ و نظریههای “بازتنظیم” سرک کشیدهایم؛ از فرضیهی سیلهای گِلی گرفته تا سوزاندن کتابها، نسلکشیها، عصرهای یخبندان و غیره. در تاریخ بشر نقاط بسیاری بوده که گویی همه چیز پاک شده است. تاریخ ما بارها از نو شروع شده، و شاید همین است که باعث سردرگمی ما دربارهی گذشته و منشأمان شده است.
من باور دارم که در سال ۲۰۲۰ نوعی «بازتنظیم انرژیایی» بر آگاهی جمعی ما اعمال شد.
آنقدر ظریف و در عین حال عمیق بود که تا همین حالا متوجهاش نشدیم. با پیشرفت هوش مصنوعی، سلاحهای انرژیایی، پروژههایی مانند MK-Ultra و موارد دیگر، این نظریه چندان هم دور از ذهن نیست. البته میتوان به ماجرای کووید، واکسنها و داستانهای پنهان پشت آنها پرداخت، اما قضیه فراتر از اینهاست.
چه میشود اگر پاندمی و قرنطینه اصلاً «ماجرا»ی اصلی نبودند؟
چه میشود اگر آنها فقط یک سرگرمی ماهرانه بودند تا تفرقه بیندازند، کینه بکارند، و مردم را نسبت به یکدیگر پر از نفرت و قضاوت و رنجش کنند؟
در همین حین، “بازتنظیم واقعی” در پسزمینه در حال وقوع بود.
من نظریهای کامل برای این موضوع ندارم، اما میتوانم حس کنم که یکی از پیچیدهترین سلاحهایی که میتوانست علیه ما استفاده شود، ربودن شادی ما بود—شادی، که یکی از والاترین ارتعاشات موجود در سیاره است
به زندگی کردن در حال بپردازید
تا شاد شوید
وسلام.