محمد بن علی بن ملکداد تبریزی، ملقب به شمسالدین، یا شمس تبریزی(۵۸۲-پس از ۶۴۵ هجری قمری) از صوفیان پارسیزبان و مسلمان مشهور سدهٔ هفتم هجری است. سخنان وی را که در مجالس مختلف بر زبان آورده، مریدان گردآوری کردهاند که به نام «مقالات شمس تبریزی» معروف است.
از زندگی شمس تبریزی و احوال شخصی او تا آنگاه که مقالات شمس کشف شد خبر مهمی در دست نبود. قدیمیترین مدارک درباره شمس تبریزی، ابتدانامهسلطان ولد و رساله سپهسالار است که گفته «هیچ آفریدهای را بر حال شمس اطلاعی نبوده چون شهرت خود را پنهان میداشت و خویش را در پرده اسرار فرو میپیچید».
در کتاب مقالات اگر چه شمس تبریزی به شرح احوال و معرفی پیشینه خود نپرداختهاست اما میتوان او را از میان توصیفات و خاطرات بازشناخت، توصیفاتی که او به مناسبتهای گوناگون درباره افراد و اقوال مطرح میکند.
درباره پدر و مادر شمس تبریزی آن قدر میدانیم که او در مقالات آنها را به نازکدلی و مهربانی توصیف میکند و اینکه آنها شمس تبریزی را نازپرورده کرده بودند: «این عیب از پدر و مادر بود که مرا چنین به ناز برآوردند.» شمس تبریزی در جایی درباره پدر خود میگوید: «نیک مرد بود... الا عاشق نبود، مرد نیکو دیگر است و عاشق دیگر...»
«پدر از من خبر نداشت. من در شهر خود غریب، پدر از من بیگانه، دلم از او میرمید. پنداشتمی که بر من خواهد افتاد. به لطف سخن میگفت، پنداشتم که مرا میزند، از خانه بیرون میکند»
شمس تبریزی در محضر استادانی چون شمس خونجی تحصیل میکرده است. او سپس به سیر و سلوک پرداخت و در نزد پیران طریقت، بزرگانی چون پیر سلهباف و پیر سجاسی، به کسب معرفت پرداخت. شمس تبریزی چنان که از مقالات او بر میآید از برخی از بزرگان زمان خود نیز تأثیر پذیرفته بود، و از آن میان نامهای شهاب هریوه (اندیشمند خردگرا)، فخر رازی، اوحدالدین کرمانی و محیالدین ابن عربی در مقالات شمس آمده است.
بررسی رابطه میان مولانا و شمس تبریزی
ظاهرا مرموزترین مقطع زندگی مولوی چیستان دیدار او با شمس است. براستی در این دیدار چه جذب و انجذابی رفت و چه رقیه و فسونی ساخته و پرداخته شد که زندگی مولوی یکسره سان و سیرتی دگر یافت؟
هشتم مهر، روز بزرگذاشت مولوی، شاعر برجسته پارسیزبان است. به گزارش نامه، استاد کریم زمانی، مولاناشناس معاصر، در یادداشتی رابطه میان مولانا و شمس تبریزی را بررسی کرده است. آنچه میخوانید نوشتهای از ایشان است:
استاد کریم زمانی: سر آن نداریم که در این گفتار، داستان برخورد شمس و مولانا و برآمدن این دو دریای عظیم را به یکدیگر دگر بار نقل کنیم و تکرار دیگری بر مکررات پیشین بیفزاییم. چه این روایت به دفعات بر زبانها رفته و بر قلمها جاری شده است. از این رو میسزد که در این باره خوضی دگر رود و نقل روایت به نقد درایت کشیده شود.
ظاهرا مرموزترین مقطع زندگی مولوی چیستان دیدار او با شمس است. براستی در این دیدار چه جذب و انجذابی رفت و چه رقیه و فسونی ساخته و پرداخته شد که زندگی مولوی یکسره سان و سیرتی دگر یافت؟
یکی از اصلیترین اسباب پوشیدگی این راز، خود مولاناست از آن رو که در این باره چیزی نگفته مگر به رمز و استعاره. چنان که وقتی حسام الدین به اصرار از او درخواست میکند که شمهای از شمیم آن احوال روحانی بازگوید، مولانا، هم میگوید و هم نمیگوید!
ادامه مطلب ...