کچل کُن !
برو بالای شهر ، همه فکر میکنن مد شده
برو وسط شهر ، همه فکر میکنن سربازی
برو پایین شهر ، همه فکر میکنن زندان بودی این همه اختلاف فقط در شعاع چند کیلومتر
مردم اونطور که تربیت شدن میبینن
پس از قضاوت مردم نترس ...
اصطلاح سیاسی هارتلند (Heart Land) یا قلب زمین، ابداع هارفورد مکیندر دانشمند انگلیسی (1947-1861) است که در واقع نظریهای بود در برابر نظریۀ دانشمند آمریکایی، آلفرد ماهان (1914-1840).
آلفرد ماهان معتقد بود برای تسلط یک کشور بر جهان، داشتن قدرت دریایی و تسلط بر دریاها الزامی است. مکیندر برعکس معتقد بود در کوشش برای به دست آوردن قدرت جهانی، پیروزی با کسانی است که بر خشکیهای زمین تسلط دارند. وی در سال 1904 طی مقالهای نظریۀ هارتلند را تشریح کرد.
این نظریه نه تنها در آن زمان بلکه تا سالها بعد، افکار جغرافیدانان و سیاستمداران را به خود معطوف کرد و بحث و انتقاد آنان را برانگیخت. در دهههای اخیر هم برخی از جغرافیدانان دوباره نظریۀ مکیندر را با تغییراتی مطرح کرده و کوشیدهاند آن را با وضع سیاسی کنونی جهان تا حد زیادی تطبیق دهند.
نظریۀ هارتلند به طور غیرمستقیم در سیاست نظامی آلمان تاثیر گذاشت و عدهای از سیاستمداران، برتری نظامی چشمگیر آلمان در سالهای آغازین جنگ جهانی دوم را ناشی از پذیرش همین نظریه میدانند.
مکیندر بر این رای بود که قارههای اروپا، آسیا و آفریقا مجموعا یک خشکی بسیار بزرگ را تشکیل میدهند که پیرامون بخش اعظم آن را آب فراگرفته است. در آفریقا، صحرای کبیر باعث جدایی شمال و جنوب این قاره شده است و این خشکی را میتوان "جزیرۀ جهانی" نامید.
وسعت این جزیره دوسوم خشکیهای تمام دنیاست، در حالی که بقیۀ خشکیها که عبارتند از آمریکای شمالی و جنوبی، آفریقای جنوب صحرا و استرالیا، روی رهم رفته یکسوم بقیه را تشکیل میدهند.
قلب و کانون جزیرۀ بزرگ جهانی، که مکیندر آن را "ناحیۀ محور" نام نهاده است، منطقهای است وسیع که از طرف شمال محدود است به اقیانوس منجمد شمالی و از مغرب به درۀ رود ولگا، از جنوب به کوههای هیمالیا و از مشرق به سیبری. بدینترتیب ناحیۀ محور شامل قسمت اعظم روسیه، قسمت غربی چین، قسمتی از مغولستان و ایران میشود.
اهمیت ناحیۀ محور از نظر مکیندر از این جهت است که نیروی دریایی هیچ کشوری نمیتواند آن را به مخاطره اندازد؛ زیرا به علت جریان نیافتن رودخانههای این منطقه به طرف دریای آزاد، هیچ کشتییی نمیتواند به داخل آن راه یابد.
ناحیۀ محور در طول تاریخ پیوسته وضع متمایزی داشته و مردمی که در این ناحیه زندگی میکردند، قدرت و تسلط خود را بر دیگران اعمال کردهاند. این ناحیه بین سدههای پنجم تا شانزدهم میلادی، محل ظهور اقوام بیابانگرد و سوارکاران شجاع و جهانگیر بوده است. این اقوام و افراد اغلب به طرف مغرب حمله کرده و با استفاده از دروازۀ بین کوههای اورال و دریای خزر به اروپا رفته و تاریخ اقوام مجاور را تغییر دادهاند. روسیه، ایران، هندوستان و چین هم به نوبۀ خود تحت تسلط اقوام مزبور درآمدهاند.
مکیندر پیشبینی میکرد که اگر ترکها و تاتارها فقط با اسب و شتر توانستند چنان قدرتی به وجود آورند، مسلما در آینده نیز مردم "ناحیۀ محور" با کمک خطوط آهن قدرت زیادی خواهند یافت.
وی معتقد بود که قدرت بزرگ موقعی ایجاد خواهد شد که آلمانیها با روسها متحد شوند و یا اینکه چینیها به رهبری ژاپنیها، روسها را منقرض کرده و سرزمین ترکها را فتح کنند!
مکیندر در کتابی که در سال 1919 نوشت، نام ناحیۀ محور را تغییر داد و آن را هارتلند نامید. همچنین هارتلند را مقداری هم وسیعتر از قبل در نظر گرفت و آن را شامل سراسر روسیۀ اروپا تا دریای بالتیک، قسمتهای قابل کشتیرانی دانوب وسطی و سفلی، دریای سیاه، آسیای صغیر، ارمنستان، ایران، تبت و مغولستان دانست.
وی همچنین اضافه کرد که اطراف منطقۀ هارتلند را دو ناحیه فراگرفته است:
2. هلال خارجی یا جزیرهای که شامل بریتانیا، ژاپن و استرالیاست.
مکیندر بخش اعظم خاورمیانه و تقریبا نیمی از ایران را در این نظریه جزو منطقۀ ریملند و هلال داخلی میداند. همجواری با هارتلند از یک سو و دسترسی به آبهای آزاد از سوی دیگر بهترین موقعیت ارتباطی و راهبردی را، هم برای تهدید هارتلند و هم برای دفاع از آن در اختیار خاورمیانه قرار داده است.
در سال 1943 مکیندر باز برحسب شرایط زمان، تغییراتی جدید در نظریۀ خود داد و از وسعت هارتلند کاست و در برابر هارتلند روسیه، ناحیۀ مهم نظامی دیگری را در نظر گرفت که شامل اقیانوس اطلس شمالی، شرق اتازونی و اروپای غربی بود.
اغلب پیشبینیهای مکیندر درست از آب درنیامد زیرا وی نظریههای خود را بر اساس وقایع تاریخی و اصول جغرافیایی بنا کرده بود؛ بدون اینکه توجهی به پیشرفت تکنولوژی و علوم در آیندۀ بشر داشته باشد. با این حال مکیندر، به لحاظ تاریخی، یکی از چهرههای مهم "جغرافیای سیاسی" است.
هیچکس به آدمی چیزی نمیدهد،
مگر خود او.
و هیچکس چیزی از آدم دریغ نمیدارد،مگر خود او.
یک بازی انفرادی است.
اگر خودتان عوض شویدای انسان!
ای شاهکار بیمانند آفرینش! مگر نمیدانی که در رگهای تو، آتشی از جنس جاودانگی میتپد؟ مگر نمیدانی که زمین و زمان، تو را به نام خواندهاند؟ درختان، به احترام قد برافراشتهاند و ستارگان، به وسعت آسمان میدرخشند تا تو بدانی که خود از جنس نور و بیکرانی. پس چرا خاموشی؟ چرا در تاریکی شک و سکون به خود میپیچی؟
برخیز!
برخیز که زمین تشنهی رد قدمهای توست. برخیز که جهان، منتظر آواز رویای توست. مگر از خویش خبر نداری؟ مگر نمیدانی که در هر قدمت، نیرویی است که کوهها را میلرزاند و در هر اندیشهات، آغازی است برای جهانی نو؟
ای تو که در جستجوی معنا هستی! بدان که معنا در حرکت است. در تلاش است. در شجاعت برخاستن، حتی اگر هزار بار زمین خورده باشی. در جنگیدن برای رؤیایی که شاید هیچکس جز تو، به آن ایمان نداشته باشد. این جهان، صحنهی نمایش است و تو، بازیگر سرنوشتساز آن. اگر تو حرکت نکنی، اگر تو به خود ایمان نیاوری، این نمایش ناقص میماند، این داستان به پایان نمیرسد.
آیا صدای قلبت را نمیشنوی؟ صدایی که میگوید: “برو! حرکت کن! خلق کن!” این صدا، پژواک همان چیزی است که تو را به این دنیا فراخوانده است. نگذار خاموش شود. نگذار در هیاهوی روزمرگیها دفن شود.
تو، معمار زندگی خویشی. هیچکس به جای تو نخواهد ساخت. هیچکس به جای تو نخواهد زیست. اگر گامی برنداری، اگر دیواری نسازی، اگر پلی نیفکنی، هیچکس نخواهد آمد تا راه تو را بسازد. پس چرا معطل میمانی؟
زندگی، میدان نبرد است. گاهی باید بجنگی با ترسهایت. گاهی باید برخیزی در برابر تردیدها. و گاهی باید فریاد بزنی در برابر تمام آنهایی که میگویند: “نمیتوانی!” اما تو میتوانی. تو باید بتوانی. زیرا در تو نیرویی است که جهان را به حرکت وا میدارد. نیرویی که در ذات تو نهادینه شده، همان نیروی زندگی.
به گذشته نگاه نکن مگر برای درس گرفتن. به آینده نگاه کن اما در اکنون زندگی کن. همین لحظه، همین ساعت، همین ثانیه، همان چیزی است که زندگی نام دارد. نگذار از میان انگشتانت سر بخورد. نگذار بیحاصل بگذرد. این زمان، هدیهای است که باید با دستانت آن را شکل دهی، با قدمهایت آن را فتح کنی.
تو میتوانی رؤیاهایت را زندگی کنی. تو میتوانی جهانی بسازی که در آن، شجاعت و امید فرمانروایی کنند. تو میتوانی، زیرا تو انسان هستی، تجلی اراده، تجسم آزادی. پس برخیز! برخیز و فریاد بزن که “من میتوانم!” و سپس با گامهایی استوار، مسیرت را آغاز کن. هرچند دشوار، هرچند پر از موانع، بدان که این تو هستی که سرنوشت خویش را مینگارد.
حرکت کن، تا زندگی به احترام تو برخیزد. حرکت کن، تا جهان به آواز تو گوش سپارد. حرکت کن، زیرا تو شایستهی فتح قلّهها هستی. این دنیا، صحنهی توست، تویی که باید بدرخشی!بله تو
بزرگ ترین پارودکس دنیا میدونید چیه؟
بزرگ ترین قرآن شناس
و کلام خدا شناس دنیا
یک ژاپنی است ….