ساری عبدالله افندی درکتابی به نام ثمرات الفؤاد فی مبدأ و المعاد (به ترکی)مطالب ارزشمدی در باب آرامگاه شمس تبریزی در خویآورده است. بنا به نوشته خود مؤلف، وی با استمداد از مولانا جلالالدین رومی و حاجی بایرام ولی شروع به نوشتن اثر کرده و در ۲ ذی الحجه ۱۰۳۳ هجری قمری آن را به پایان برده است. نسخه دستنوشت مؤلف در کتابخانه حسن پاشای شهر چوروم در ترکیه نگهداری میشود.
یکی از بزرگانی که ساری عبدالله افندی در کتاب خود به شرح زندگیاش پرداخته است، شیخ ابوحامد حمیدالدین آقسرایی معروف به سومونجو باباست. حمیدالدین نخستین آموزشهای صوفیانه را نزد پدرش شیخ شمسالدین موسی دید، سپس به دمشق رفت و به تعلیم علوم ظاهری مشغول شد. پس از مدتی گمشده خود را نزد خواجه علاءالدین علی از مشایخ طریقت صفوی (متوفا در نیمه دوم قرن هشتم) که در خوی ساکن بود، یافت و به صحبت او مشغول شد.
پس از مدتی خواجه علاءالدین چون وفات خود را نزدیک دید، او را به خلافت برگزید و روانه روم ساخت. ابوحامد در زمان ایلدیریم (یلدرم) بایزید (حک ۷۹۱- ۸۰۵ قمری/۱۳۸۹- ۱۴۰۳ میلادی) وارد بورسا شد و به صورتی ناشناس در آنجا سکنا گزید.او در ۸۱۵ هجری در همان شهر درگذشت.
از شاگردان بنام حمیدالدین آقسرایی باید حاجی بایرام ولی را نام برد که با استناد به آموزههای سومونجو بابا، طریقت بایرامیه را تأسیس کرد.آنچه که در این میان به موضوع این نوشته مربوط میشود، مطالبی است که ساری عبدالله افندی در بیان سالهای زندگی ابوحامد آقسرایی در خوی بیان داشته است.
او مینویسد که چون علاءالدین مرگ خود را نزدیک دید، بر آن شد تا امانتی را که نزد او بود، به صاحبش تسلیم کند و چون اخلاص و امانتداری ابوحامد را مشاهده کرد، تصمیم گرفت تا او را خلیفه خود سازد و امانت را بدو بسپارد، پس درویشان خود را جمع کرد و به مکانی که در قصبه خوی به مقبره شمس تبریزی معروف و زیارتگاه و تفرجگاه آنان بود، عزیمت کردند.صفحه ۲۴۰ ـ نسخه خطی کتابخانه عمومی حسن پاشا در چوروم ترکیه). درویشان خواجه سه روز مشغول ذکر شدند و در پایان علاءالدین، ابوحامد را به عنوان خلیفه خود روانه دیار روم ساخت.
این نوشته از دو منظر حائز اهمیت است: نخست آنکه چهارصد سال پیش در زمان حیات ساری عبدالله افندی در خوی زیارتگاهی وجود داشته که به نام مقام ومقبره شمس تبریزی معروف بوده است. از آنجا که عبدالله افندی خود به عنوان یکی از دولتیان در سفر جنگی سلطان عثمانی به ایران حضور داشته است، میتوان گفت که خود او این مکان را از نزدیک دیده و در کتاب خود ثبت کرده است. اشارات دیگر منابع همزمان با عبدالله افندی نیز تأییدکننده سخنان او هستند. از جمله سیاحتنامه اولیا چلبی، منشآت فریدون بیگ و سفرنامه ونیزیان.
مطلب دوم و مهمتر آنکه حدود صد سالی بعد از غیبت و وفات شمس، در خوی مکانی وجود داشته که محل تجمع و رقص و سماع صوفیان بوده است و با توجه به فحوای نوشته عبدالله افندی، آن زمان نیز به نام مقامو مقبره شمس تبریزی معروف بوده است.
میدانیم که شمس قبل از دیدار با مولانا در قونیه شهرت آنچنانی نداشته است تا برایش مقام و خانقاهی ترتیب دهند، لذا این مسأله باید بعد از غیبت شمس از قونیه روی داده باشد که این نیز میتواند قرینهای باشد بر آمدن شمس به خوی و اقامتش در این شهر و سپس درگذشت و دفنش در همانجا. جالب آنکه در افواه عامه نیز اقوال و روایات فراوانی درباره آمدن دراویش و شمع روشن کردن آنها در جنب مناره شمس تبریزی و اجرای مراسم وجود دارد.»
مزار شمس تبریزی در خوی در دهههای اخیر مورد توجه قرار گرفت و برای بازسازی آن اقدام شد.