عیادت بازیگران معروف سینمایی از رهبر انقلاب در بیمارستان
وی افزود: به هر حال همه یک به یک به حضور ایشان میرفتند و به احوالپرسی و روبوسی میپرداختند و ایشان خیلی کوتاه از ما میپرسیدند که سلامت هستید؟ چه کار میکنید؟ اما از آقای جعفر دهقان پرسیدند یک مدتی کار نمیکردید؛ کجا بودید که دهقان خیلی تعجب کرد و پس از خروج از اتاق گفت: عجب هوشی دارند آقا.
داریوش ارجمند در ادامه توضیح داد: جعفر دهقان یک عمل جراحی سنگین داشت و به همین دلیل مدتی کار نمیکرد.
بازیگر سریال امام علی خاطرنشان کرد: بنده ایشان را از زمان حضور در مسجد کرامت مشهد و زمانی که نه من موی سفید داشتم و نه ایشان میشناختم. در دورهای که آقای دکتر شریعتی ایشان را معرفی کرد که بروید و پای صحبتهای این طلبه جوان بنشینید. ایشان بنده را خوب میشناسند از همان زمان شهر مشهد.
ارجمند خاطرنشان کرد: ایشان از من احوالپرسی کردند و آرزوی موفقیت کردند و بنده هم برای ایشان آرزوی سلامتی کردم. من خیلی خوشحال شدم که حال عمومی ایشان خوب است. خدا را شکر رنگ صورتشان به قدری خوب، روشن و درخشان بود که بنده خوشحال شدم. خدا برای مملکت حفظشان کند.
وی در خاتمه گفت: نکته خاص دیگری نبود و من مصلحت نمیدیدم که ایشان را وادار به صحبت کنم و ابراز خوشحالی کردند که عمل جراحیشان با موفقیت همراه بوده است.
گلایه دکتر شریعتی از خدا و جواب سهراب سپهری
خدایا کفر نمیگویم،
پریشانم،
چه میخواهی تو از جانم؟!
مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی.
خداوندا!
اگر روزی ز عرش خود به زیر آیی
لباس فقر پوشی
غرورت را برای تکه نانی
به زیر پای نامردان بیاندازی
و شب آهسته و خسته
تهی دست و زبان بسته
به سوی خانه باز آیی
زمین و آسمان را کفر میگویی
نمیگویی؟!
خداوندا!
اگر در روز گرما خیز تابستان
تنت بر سایه ی دیوار بگشایی
لبت بر کاسه ی مسی قیر اندود بگذاری
و قدری آن طرفتر
عمارتهای مرمرین بینی
و اعصابت برای سکه ای این سو و آن سو در روان باشد
زمین و آسمان را کفر میگویی
نمیگویی؟!
خداوندا!
اگر روزی بشر گردی
ز حال بندگانت با خبر گردی
پشیمان میشوی از قصه خلقت، از این بودن، از این بدعت.
خداوندا تو مسئولی.
خداوندا تو میدانی که انسان بودن و ماندن
در این دنیا چه دشوار است،
چه رنجی میکشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است …
و این هم جواب سهراب سپهری از زبان خدا
منم زیبا
که زیبا بنده ام را دوست میدارم
تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو میگوید
ترا در بیکران دنیای تنهایان
رهایت من نخواهم کرد
رها کن غیر من را آشتی کن با خدای خود
تو غیر از من چه میجویی؟
تو با هر کس به غیر از من چه میگویی؟
تو راه بندگی طی کن عزیز من، خدایی خوب میدانم
تو دعوت کن مرا با خود به اشکی، یا خدایی میهمانم کن
که من چشمان اشک آلوده ات را دوست میدارم
طلب کن خالق خود را، بجو ما را تو خواهی یافت
که عاشق میشوی بر ما و عاشق میشوم بر تو که
وصل عاشق و معشوق هم، آهسته میگویم، خدایی عالمی دارد
تویی زیباتر از خورشید زیبایم، تویی والاترین مهمان دنیایم
که دنیا بی تو چیزی چون تو را کم داشت
وقتی تو را من آفریدم بر خودم احسنت میگفتم
مگر آیا کسی هم با خدایش قهر میگردد؟
هزاران توبه ات را گرچه بشکستی؛ ببینم من تو را از درگهم راندم؟
که میترساندت از من؟ رها کن آن خدای دور؟!
آن نامهربان معبود. آن مخلوق خود را
این منم پروردگار مهربانت
خالقت
اینک صدایم کن مرا.
با قطره ی اشکی
به پیش آور دو دست خالی خود را
با زبان بسته ات کاری ندارم
لیک غوغای دل بشکسته ات را من شنیدم
غریب این زمین خاکی ام. آیا عزیزم حاجتی داری؟
بگو جز من کس دیگر نمیفهمد
به نجوایی صدایم کن.
بدان آغوش من باز است
قسم بر عاشقان پاک با ایمان
قسم بر اسبهای خسته در میدان
تو را در بهترین اوقات آوردم
قسم بر عصر روشن، تکیه کن بر من
قسم بر روز، هنگامی که عالم را بگیرد نور
قسم بر اختران روشن اما دور، رهایت من نخواهم کرد
برای درک آغوشم، شروع کن، یک قدم با تو
تمام گامهای مانده اش با من
تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو میگوید
ترا در بیکران دنیای تنهایان،
رهایت من نخواهم کرد.